تشرف یافتگان به محضر حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه (دفتر سوم)
کتاب حاضر که برگرفته از کتاب گرانسنگ نجم الثاقب است روایت افرادی است که در زمان غیبت کبری به خدمت حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) رسیده اند.
برشی از کتاب:
حکایت پنجاه و سوم: ابوالقاسم جعفر قولويه
قطب راوندى در كتاب خرايج از ابوالقاسم جعفر بن محمّد قولويه روايت نموده كه گفت: درسال سى صد وسى وهفت، كه آن سالى است كه قرامطه حجرالاسود را به جاى خود بردند، من به بغداد رسيدم وتمام همّتم مصروف به اين بود كه خود را به مكّه رسانم وواضع حجر را به مكان خود ببينم؛ چه در كتب معتبره ديده بودم كه البتّه معصوم وامام وقت آن را به جاى خود نصب مىكند؛ چنانچه در زمان حجّاج، امام زين العابدين 7 نصب كرده بود.
اتّفاقآ بيمار شده بودم، بيمارى صعب، چنانچه اميد از خود قطع كردم ودانستم كه به آن مطلب نمىتوانم رسيد. ابن هشام نام، شخصى را نايب خود كردم وعرضه داشتى نوشته، مهر بر آن نهادم در آنجا از مدّت عمر خود پرسيده بودم واين كه آيا از اين مرض از دنيا مىروم يا مهلتى هست؟ وبا او گفتم: التماس آن است كه جهد كنى كه هر كه را ببينى كه
حجرالاسود را به جاى خود گذاشت، اين رقعه را به او برسانى وجدّ در اين امر، به فعل آورى.
ابن هشام گفت: چون به مكّه رسيدم، ديدم كه خدّام بيت الحرام عازم آنند كه نصب حجر نمايند.
مبلغى كلّى به چند كس دادم، قبول كردند كه مرا در آن ساعت در آنجا، جا دهند وكسى را با من همراه كردند كه از من خبردار باشد وازدحام خلق را از من دفع كند هر چند فوج فوج وطبقه طبقه وطايفه طايفه از هر قسمى كه آمدند وخواستند كه حجر را بر جاى خود بگذارند.
ديدم كه حجر مىلرزد ومضطرب مىشود وهر حيله كه مىكنند، قرار نمىگيرد تا آن كه جوانى گندم گون، خوشروى آمده وحجر را به تنهايى برداشت وبر جاى گذاشت وحجر هيچ نلرزيد واو حجر را بر جاى خود محكم ساخت واز ميان خلق بيرون آمد ومن از جاى خود جسته وچشم بر او دوختم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.