قصه های نهج البلاغه 4: لطفا بگویید نمیدانم

در بخشی از کتاب قصه های نهج البلاغه 4 می خوانیم:

ازدفتر آقاي شهردار زنگ زدند و گفتند:به خاطر مشکلي که برايشان پيش آمده امروز نمي آيند.برنامه ي افتتاح افتاد براي يک روز ديگر!صداي غرغر آدم ها بلند شد .پيرمردها با ناراحتي به طرف روستا راه افتادند.يکي از جوان ها معلم بود،از وسط جمعيت داد زد :آقاي ده يار،براي آقاي شهردار پيامک بفرستيد که حضرت علي (علیه السلام) فرمودند:«مبادا در وعده اي که به مردم داده اي ،خلف وعده کني؟خلاف وعده عمل کردن ،باعث خشم خدا و مردم مي شود.»آقاي ده يار با خحالت سوار ماشين سمندش شد و رفت .مردم هم به طرف روستا راه افتادند.نامه 53 نهج البلاغه