برشی از کتاب دوباره باید شد:
نویسنده در “گمنام ترین اوقات شب”،”قلم آهسته” بر می داشت…
گذشته درگذشته “نبش قبل” نکنیم…
“بینی بزرگ” عمل می شود “خود بزرگ بینی” چطور …!؟
اخم چه “زشت”،”ژست” می گیرد…!
از کتاب دوباره باید شد :
موثر
مقصر
چقدر “شبیه خودم ” هستم …
“دوستی برتر “… و ” دشمنی بدتر ” از خود نداریم…
جلوی آیینه… “موثر” و “مقصر” را یافتم …
وقتی خود را “تمام و کمال” می بینم … “کارم تمام ” است
“اسیر گذر” زمان نباش … ” اثر گذار ” باش…
اگر تصور کنی ” رسیده ای “… ” پلاسیده ای “…!
در مشکلاتم “دست داشتم “… مگر “دستم به خودم نرسد” !
چون به خود “شک داشت” … از همه “شکایت داشت”…
در ” تقسیم تقصیر ” …”دست و دل بازیم”…
با “رفتار تند “… می توان “گرفتاری را گرفت “!
چون خود را “گول می زد ” … هیچ گاه ” گل نزد “…
آن گاه “افتادم”… که از اصل خود “دور افتادم”…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.