گزیده متن
چشمم افتاد به گوشه حیاط. دیدم کسی پدرم را در آغوش گرفته و داردگریه می کند. آنجا پا کوبیدم به زمین. با صدایی که پر از بغض و گریه و ناله بود،
گفتم: شما مگه نمی گید کتفش تیر خورده؟ مگه نمیگید بیهوش داره میاد؟ پس واسه چی شما دارید گریه می کنید؟
یکی گفت: ما فقط به خاطر این که کمیل حالش خوب نیس، داریم گریه می کنیم.
خواهر کمیل تماس گرفت با همسر همکار کمیل. با این اوضاع و احوال ، خواهرش شک کرد. تازه اینجا بود که فهمیدم اینها هم از قضیه بی خبرند.
گوشم را تیز کردم تا بفهمم او پشت گوشی چه می شنود و چه می گوید؛ اما از اتاق رفت بیرون.
بعد از چند دقیقه، آمد داخل اتاق و همین طور که گریه می کرد، گفت: داداشم به آرزوش رسید.
عهد کمیل
55,000 تومان 49,500 تومان
خاطرات مریم یوسفی همسر شهید مصطفی(کمیل) صفری تبار
شهید صفری تبار متولد سال ۶۷ در روستای بیشه سر از توابع شهرستان بابل است. او برای خدمت سربازی به لشکر ۳۰ پیاده گرگان اعزام شد، و همزمان برای جذب رسمی در سپاه نام نویسی کرد، هنوز ۲ ماهی از آموزش نظامی او نگذشته بود که نامه جذب او در سپاه به دستش رسید، به سختی از لشکر تسویه حساب گرفت و به علت قبولی در سپاه، از سربازی مرخص و برای ادامه آموزش در اسفند سال ۸۶ وارد دانشگاه امام حسین علیه السلام شد. شهید صفری تبار با دوست همیشگی خود شهید محمد محرابی پناه(که باهم عقد اخوت داشتند) در تاریخ 13شهریور90 در تپه جاسوسان سردشت؛ توسط گروهک های ضد انقلاب به مقام عظیم شهادت نائل شدند.
صفری تبار محاسن اخلاقی بسیاری داشت. در مجلس غیبت شرکت نمی کرد. دائم الوضو بود، می گفت :همیشه با وضو باشید تا نور الهی در قلب های تان حاکم باشد و به گناه آلوده نشوید.
موجود
وزن | 300 گرم |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
قطع کتاب |
رقعی |
سال انتشار |
1398 |
نوع جلد |
شومیز |
تعداد صفحه |
184 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
9786226609555 |
نوبت چاپ |
اول |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.