برشی از کتاب سوخته سیر سالک عارف انصاری همدانی:
طلابی كه برای یادگیری علوم دینی پای ثابت درس هایش بودند او را از اخبار مجالس عارفی شوریده حال باخبر می كنند. او هم به منظور نفی چنین مجالسی به دیدار آن عارف می رود، پس از ساعاتی بحث و گفتگوی بی نتیجه جمله ای را می شنود كه تمام سرنوشتش را دگرگون می كند: “عن قریب باشد كه تو خود آتشی بر سوختگان عالم خواهی زد” تحولی عمیق در او ایجاد می شود.
عشق راهنمایش شده و زمام اختیار از او می گیرد. تازه می فهمد در درونش آتشی دارد كه با درس و بحث آرام نمی گیرد. از مقام و موقعیت اجتماعی اش می گذرد و تدریس را رها می كند. ملامت ها را به جان می خرد اما از پا نمی نشیند، آنقدر ایستادگی می كندو به پیامبر اسلام توسل می جوید كه سرانجام گره از كارش باز می شود و این چنین می شود كه طبق گفته بزرگان ” ایشان این راه را بدون استاد طی كرده و توحید را مستقیما از خود خدا می گیرند” از آن پس هركجا با مسأله و ابهامی مواجهه می شد به پیامبر متوسل شده و جواب می گرفت.
او كه محسور و مجذوب در وجود خداست چشم باطنش باز می شود به نحوی كه بدون دیدن افراد از نزدیك متوجه حالاتشان می شد. توصیه همیشگی اش به سایرین این بود كه از گناه و معصیت خودداری كنید. می گفت برای رسیدن به مقصود باید همه چیزت را، خودت را فدا كنی. انسان خودپرست محال است خداپرست باشد. انصاری همدانی وجودی سراپا مشتعل بود كه می سوخت و نورش روشنی راه بود…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.