مهر بیکران
نویسنده محترم دلیل نگارش اثر خود را اینگونه معرفی می کند:
چندی قبل بود که با دل سوخته ای همراه شدم و او زبان به حکایت گشود و از غربت شمع گفت ; و از خلوتش و تنهائیش ; از قطرات اشکِ به دامن چکیده اش ; و از سوز دل و شعله سینه اش ; و از پروانه های گرداگرد او سخنها گفت ; و از خاکستر عاشقانی که در آرزویش سوخته اند قصّه ها خواند .
از خفّاشان ناله ها داشت که به ستیز شمع می روند و پروانگانِ عاشق را می درند ; و از زاغها شکوه ها کرد که با گلستان چها می کنند و بر زیبا گل نرگس چه دشمنیها روا می دارند و نوای بلبلان را با فریاد زشتشان درهم می شکنند ; و با سیاهی قلبشان پرده بر رخ گل می کشند ; تا شاید قمریان ترانه ها از یاد برند و بلبلان شور و نوا را و…
با خود گفتم : سر به صحراها می گذارم و دشتها را می پیمایم و حکایت غربت گل را به همه می گویم و ناله مظلومیش را به همه جا می رسانم و دیوانگان عشقش را به نصرتش می خوانم ; امّا صد افسوس که پایم رنجور و سینه ام تنگ و ناله ام لرزانست و این دل شب گرگ صحرا فراوان و …
اگر به انتظار صبح می نشستم غربت گل آزارم می داد و سوز سینه بلبلان جانم را می سوخت ، این بود که متحیّر شدم چکنم و چگونه عقده از دل بگشایم و پرده از رخ یار برگیرم و رقیبانش را رسوا کنم و دوستانش را برق امید بخشم و شمیمی از دوست بر منتظران ارمغان آورم .
در این غوغا بودم که عزیزی شعله ای در تاریکی حیرتم افروخت و دلم را بر کلام نغزش دوخت و از پی آن دست بر قلم بردم تا آنچه از زیبا گل نرگس شنیده ام به تصویر کشم… و اینگونه سخن آغاز گردید که : بسیاری شاید این سخن را شنیده اند و از ترس بر جان خود لرزیده اند که دوازدهمین امام ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ آن زمان که ظهور می کند بیشتر مردم دنیا را می کشد و جویِ خون به راه می اندازد و از کشته ها پشته ها می سازد و نَفَس را در سینه ها قطع می کند و قیام او برای عذاب و عقوبت مردم است و …
هزاران حرف دیگر که حجابی بر حجابهای او می افزاید و سدّی افزون بر آنچه که هست بر روی مردمان می کشد تا هرگز نور جمالش را نبینند و به فیض ظهورش نرسند و او بیش از پیش در غربت خود بماند و از فراق دوستان بنالد ، و آنچه از همه بیشتر قلب محبّانش را می آزارد آنکه این سخنان از کسانی به گوش می رسد که دعوی ارادت و محبّت به او می کنند و با این همه دام بر کبوترانش می گسترند و ریسمان به پای آنان می بندند تا هرگز گرد بام او نپرند و نامش را بر زبان نبرند .
بدین جهت به پیشنهاد یکی از سروران تصمیم گرفتم تا به جمع آوری بعضی روایات و اخبار پیرامون رأفت و عطوفت آن مهربان امام بپردازم ; شاید بتوانم قطره ای از آن چشمه سار محبّت را پیمانه کنم و موجی از آن خروشان رأفت را جاری سازم ، بدان امید که تشنه گان معرفتش قدری سیراب شوند و شیفتگان طلعتش واله و شیدا و آنانکه ترسان از قهر اویند دل به عفوش بندند و مهر لب بشکنند و زبان به نام دلکش او باز کنند تا حلاوت یادش جانشان را زنده کند و مرغ روحشان را پرواز دهد شاید بر بام خانه اش بنشینند و از خوان قربش دانه ها بر چینند و سرانجام این صفحات جمع آوری گردید و اکنون به محضر دوستانش تقدیم می گردد ، امید که در نظر کریمانه آن ولیّ اعظم مقبول افتد که این بضاعت مزجاتی است که به محضر آن عزیز آورده ایم و کمتر از بال ملخیست که به ساحت اقدسش عرضه می داریم .
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.