بخشی از کتاب داستان مرد تنها:
محسن دستش را می گذارد روی کمر راننده سمند و میگوید: «آقا خیلی لطف کردی. واقعا ممنونم. ما زائر امام رضاییم.انشالله رفتیم حرم، حتما نائب الزیارتون هستیم»
راننده سمند می خندد و می گوید: به آقا بگو ما هنوز زیارتش نرفتیم تو سن سی و سه سالگی. ولی خیلی نوکرشیم»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.