برشی از کتاب طاووس مستور:
معتمد نعره کشید: «یعنی اصل قضیه را تایید میکنی! یعنی پذیرفته ای که زیر چشم من، در خانهای که تحت محاصره لشکریان من است، طفلی به دنیا آمده و من از آن خبر ندارم!»
مرد، بی هیچ هراسی جواب داد: «همین طور است. نه فقط شما که جز عده ای محدود، از این راز خبر ندارد.»
صدای قهقه معتمد، ستون های قصر را لرزاند. وحشت دوباره به جانم افتاد. شمشیر در هوا میچرخید، سرها بر زمین می افتاد و ستونها فرو ریخت.
کاش میتوانستم به خواب گزار اعظم اعتماد کنم و تعبیر رویایم را از او بجویم…
محمدتقی –
این رمان بسیار عالی هست و خانم محبوبه زارع یکبار دیگر به خوبی توانسته که مخاطب را در دل تاریخ غرق کند طوری که مخاطب خودش را کنار ائمه اطهار و دشمنانشان حس کند و با شخصیت ها همراه شود. رمان طاووس مستور را به تمام شیعیان دوازده امامی و منتظران منجی پیشنهاد میکنم
نرگس –
سلام هرچقدر از زیبایی لطافت احساس و معنویت این کتاب بگم کم گفتم کتابی که با واژه به واژه اش به خوبی دوران امام آخر در ذهن مجسم میشه .
هر قسمتی از این کتاب بگونه ای بینظیر توصیف شده که پرواز عاشقانه ی روح به سمت امام آخر رو میسر میکنه . به نظر من واقعا این کتاب ارزش ده بار خوندن داره و هرکس نخونه از دستش میره. واقعا من با این کتاب زندگانی واقعی رو فهمیدم و عشق کردم❤️