برشی از کتاب کشکول میرزا جواد آقا:
مگه وقتی ما بچه بودیم و شما مارو مدرسه میبردی. به ما نمیگفتی من اگه شما رو میبرم و میآرم به خاطر دل خودمه؛ وگرنه هر اتفاقی بخواد بیفته، توی خونه هم ممکنه براتون بیفته.» فقط نگاهش کردم…
هیچی نگفتم. گفت: «الان به خاطر دل خودت من رو نگه ندار. هر اتفاقی بخواد بیفته همین مشهد هم ممکنه برایم بیفته. حرم موسی بن جعفر(ع) تنهاست. از امام رضا(ع) خجالت میکشم. به خواهرهام کاری ندارم، من بابت این قضیه نباید از اینها کسب تکلیف و اجازه کنم؛ ولی شما مادر منی. میتونی روز قیامت جلوی حضرت زهرا سرت رو پایین بندازی؟..
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.