برشی از کتاب مادرلند:
درِ خانۀ روبهرویی صدا میدهد و باز میشود، یک بانوی عرب میآید بیرون، سر تا ته کوچه را برانداز میکند. چهلپنجاه سالی سن دارد، دستِ یک دختر بچۀ مو بور را گرفته و میآید سمتمان، سلام و علیکی میکند و اسم و رسممان را میپرسد که زائر هستیم؟ دنبال خانه میگردیم؟ چند نفریم؟ بقیهمان کجا هستند؟ چند نفرمان خانم است؟
رئیس پلیسِ امنیتِ ملی درونمان میگوید جانب احتیاط را رعایت کنیم، خودمان را بزنیم به آن راه و لام تا کام حرف نزنیم با این غریبه. اما سخنگویِ کمیساریای عالی حقوقِ بشرِ درونمان میگوید جواب دادن به هر سوالی حقِ مسلّم شماست.
حق را به ایشان میدهیم و با عربی دست و پا شکسته جوابش را میدهیم. بانویِ عرب حالیمان میکند که خانهشان توی کوچۀ بعدی است و یکیمان همراهش برویم، اگر خانه را پسندیدیم مدت اقامت را میهمانشان باشیم…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.