کتاب دیدار به وقت باران:
برشی از کتاب:
علامه مشغول درس گفتن بود. طلبه ها تند تند می نوشتند. سرها فقط برای لحظه ای نگاه به استاد، از نوشته ها برداشته می شد. صدا از در و دیوار در نمی آمد.
– علامه کجا هستند؟
با صدای مرد،علامه هم سکوت کرد. نگاه همه به سمت در رفت و مرد که آشفته، بدون سلام تو دوید، نگاه ها رفت سمت علامه و مرد.دانه های عرق از شقیقه هایش می سرید و روی پیرهنش می چکید. چشم هایش گرد شده بود…
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.