برشی از کتاب تفسیر داستان کربلا:
مکالمه ی مسلم بن عقیل با مسلم بن عمر باهلی
زمانی که حضرت مسلم را دستگیر کردند از سر و صورت ایشان خون می ریخت. حضرت مسلم در شب قبل شام نخورده بود و آن روز نیز روزه داشت. یکی دو ساعت هم در کوچه ها جنگیده و بر سرش خاک و سنگ و آتش ریخته و با شمشیر او را زخمی کرده بودند. وقتی حضرت وارد دارالاماره شد، قبل از اینکه او را نزد عبیدالله ببرند ظرف آب خنکی دید. فرمود: کمی به من آب بدهید!
مردی به نام مسلم بن عمرو باهلی در آنجا حضور داشت، گفت: این آب را می بینی که چقدر خنک است؟! به خدا سوگند قطره ای از آن نخواهی نوشید تا در جهنم از حمیم آن سیراب می شوی!
مسلم بن عقیل فرمود: تو که هستی؟ گفت: من کسی هستم که حق را شناخته است، در حالی که تو منکر آن هستی! من کسی هستم که نسبت به امامش خیرخواه است، در حالی که تو چنین نبودی! من کسی هستم که فرمان امامش را شنید و اطاعت کرد، در حالی که تو عصیان ورزیدی و مخالفت کردی؟
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.