تیغ و تاج

رمان«تيغ و تاج»درباره روند زندگي جهنمي يک شکنجه گر دوران ستمشاهي است.اين رمان در برگيرنده يک اتفاق معنادار براي يک بازجوي مست در كميته مشترک شهرباني و ساواک است.همچنين رويکردي واقع گرايانه به نوع زندگي ستمگران داشته و از يک و چند رويداد مستند و شبه مستند بهره مي گيرد اين رمان تسلط به دوران ستم و نحوه نگرش حاكمين را در بيدادگاه ها به تصوير مي كشد.نگاه هستي شناسانه در كفر و ايمان شخصيت ها از ديگر مولفه هاي اين رمان است.بخشي کوتاه از کتاب؛بسطامي با زور چشمهايش راباز مي کرد که جواب ثابتي را بدهد:«من آزادم شما فکر مي کنيد مرادربند کرده ايد…»لباس کنفي مي پوشيد که جابجايش خوني بود.نمي دانم چرا رسولي برايش يک عبا تهيه کرده بود ،مي انداخت روي دوشش تا نمازش بي اشکال باشد.بسطامي يک بار گفت ،به خاطر اين عبا يک وقت ديدي شنل جواهر انداختند روي دوشت آخرت!رسولي گفت توي جهنم شنل جواهر به چه دردم مي خورد مرد؟