برشی از کتاب ملداش:
ایلچی با یعقوب چشم در چشم شد. از چشم های قرمزش اشک می آمد.ـ چشمت چی شدهـ داشتم تیمم میکردم خاک رفت توی چشممـ چی جوری تیمم کردی ؟ـ داشتم خاک رو به دست و صورتم می مالیدم، یه لحظه چشمم رو باز کردم خاک رفت توش.ـ یعنی خاک ریختی روی صورتت و مالیدی؟ـ مگه توی تیمم به جای آب خاک نمی ریزن؟ایلچی چشمانش را گشاد کرد: یعنی خاک رو به جای آب ریختی روی صورتت؟
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.