این بود که هر وقت میآمد جایش کنار در بود و زیاد تحویلش نمیگرفتند. عمو فتحالله، مثل همیشه، هر وقت میآمد، چیزی برای بچهها میآورد. آن شب هم برای محمود شکلات آورده بود. محمود شکلات را گرفت و برخلاف همیشه، که هدیههای عمو فتحالله را، به سفارش مادر، با هزار عیبی که رویش میگذاشتند برمیگرداندند، آن شب هوس کرد شکلات را بخورد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.