بهار لحظه ها

شعری از کتاب بهار لحظه ها :
ای بهار لحظه هایم ، سرو باغ ناز من !
وی طنین اشتیاق و نغمه های ساز من !
دشت احساس مرا شور آفرین کردی به مهر
آمدی تا در نگاهم ای غزال ناز من !
در نگاهم موج موج چلچله در رقص بود
روشنای آسمان و چشمه های راز من
با کرشمه گفت : آن گیسو بلند شهر عشق
می شکوفد لاله و گل ، از تب آواز من
چون بهاران زنده می گردم به عشق روی تو
ای مسیحای نگاهت بارش اعجاز من
کوچه ام آیینه باران شد زخورشید رخت
آمدی وقتی سراغم ای گل طناز من
هیچکس «شایق» نمی فهمد غم و درد مرا
دلنوازی کاش می شد ، لحظه ای دمساز من