قمپز

پس از چاپ نخستین مجموعه شعر طنز شاعران استان قم، سیل مکتوبات و مرقومه‌ها از اطراف و اکناف و اقصای بلاد ایران و انیران (یعنی خارج ایران) به کوچه بیست و سوم خیابان صفاییه سرازیر شد! و در اندک زمانی همه هزار نسخه کتاب به یغما… ببخشید به فروش رفت و تشنگان وادی طلب و طنز خواستار جلد دوم این مکتوب ارزشمند شدند. همچنین از سال 1393 که محفل مبارک و ماهیانه قمپز پا گرفت، استعدادها و رویش‌های جدیدی به فضل حق‌تعالی فرصت بروز و ظهور یافتند و کک به تنبان راقم این سطور انداختند که گزیده‌ای از آثار دوستان را جمع‌آوری کنم و تا تنور داغ است نان را بچسبانم. شاید به ذهنی افسرده و ناامید از اوضاع منحط فرهنگی برسد که چاپ کتاب در این روزگار، البرز به کلند برگرفتن و آب در هاون کوبیدن و دریا به پیمانه پیمودن و شکر زیر آب پنهان کردن (خوب مثل آدم بگو کار بیهوده دیگه!) است؛ اما من به ناله‌های این گروه گوش ندادم و کفش آهنین بر پا کردم و در این وادی پرمخافت قدم نهادم.