نمای دور:منصور انوری: 14ساله بودم که ماجرایی واقعی را در جایی خواندم که تا مدتها ذهنم را به خود مشغول کرده بود. داستان از این قرار است که به یک راننده کامیون که به استخدام متفقین درآمده تا به روسها آذوقه برساند، محموله شکری سپرده میشود. در آن روزگار قحطی، قیمت یک من شکر، 50تومان یعنی به اندازه حقوق یک ماه این راننده بوده است. آن راننده کیسههای شکر را در آبانباری خالی میکند و بعد کامیون و کیسههای خالی را به آتش میکشد تا ردی از خود به جا نگذارد. بعد با چهارپایی دبهدبه آب شیرین آن آب انبار را به جایی دیگر انتقال میدهد و از آن، «آبنبات» تولید میکند که همین، ثروت عظیمی را برای او به همراه میآورد.
این ماجرا سالها در ذهن من بود تا اینکه در ادامه فیلمنامههایی که برای تلویزیون استانی یا کشوری مینوشتم، فیلمنامه «سالهای انتظار» را با آن جرقه اولیه به نگارش درآوردم و بعدها نیز براساس آن، رمان «جاده جنگ» را آغاز کردم.
از کتاب:ناگهان جریانی مانند برق از ذهن رضا گذشت. یکهای شدید خورد که از چشم رحمانف پنهان نماند.
– تیمور!؟
– بله تیمور!…تیمور به پتروویچ گفته… مرگان رو شناسایی کرده…
– مرگان رو… شناسایی کرده؟! … تیمور!؟
– تیمور این رو میگه! …
-خوب… اون کیه؟
رحمانف، مانند کسی که راز سر به مهری را میگشاید، به اطرافش نگاه کرد و گفت: «سید… فاروجی…»
به نظر رضا رسید که آواری روی سرش خراب شد. صفحه 282
جاده جنگ – جلد دوم
40,000 تومان 36,000 تومان
نمای نزدیک:رضا همراه با قوای روسیه به شاهرود رسیده بود. این پایان جلد نخست «جاده جنگ» بود و حالا جلد دوم از آنجا آغاز میشود که روسها از شاهرود به سمت عشق آباد در حرکتند و ردیف کامیونهایشان از جاده بینالود میگذرد. مردم بینالود هم رضا را به خاطر «شوفری برای دشمن» لعن و نفرین میکنند.
منصور انوری اما رضا را تنها میگذارد و میآید به سراغ تیمور دوست رضا و از آنجا نقبی میزند به گذشته تاجی، همسر تیمور. بعد دوباره پای مرگان به میان میآید که در جلد اول رمان، به عنوان تیرانداز مرموز و ناپیدای ایران شناخته شده بود. بعد هم پلی در سرراه کامیونهای روس منفجر میشود و یکی از کامیونها به هوا میرود. همه گمان میکنند که باید کار مرگان باشد؛ اما رضا که برق دوربین را دیده، میداند که بمبگذاری در کار نبوده و مرگان از راه دور راننده کامیون را زده است، او هم با بار تیان تی سقوط کرده در رودخانه و ماشینش منفجر شده.
رانندگان روس شک و شایعه کردهاند که مرگان همان تیمور است. دوره کمبود شکر هم هست و فراوانی خشونت.
در همین ایام رضا به بینالود برمیگردد؛ با نقشهای در سر. به همین خاطرسراغ دوست قدیمیاش گلمراد میرود تا به او کمک کند. اما در انجام نقشهاش هم شک دارد؛ چراکه رابطهای کمرنگ بین او و ستوان عالیه، افسر روس مسلمان، شکل گرفته است و میترسد این نقشه به عالیه لطمه بزند.
از سویی دیگر، ستوان پتروویچ خشن و مکار به رضا شک کرده است. پتروویچ که به سختی کینه مرگان را به دل دارد قلعه حسن را منفجر میکند تا محلیها خیال کنند کار مرگان بوده است.
بعد هم پای سید فاروجی به میان میآید که مردی مرموز است با قدرتی مافوق تصور.
از سوی دیگر، دلدادگی رضا و ستوان عالیه بیآنکه به زبان بیاورند، گستردهتر میشود. نهایتا عالیه فرار میکند. رضا هم همین کار را میکند تا پس از طی لحظاتی نفسگیر به همدیگر برسند. آنها در هیات کولیها وارد شهر میشوند و جلد دوم «جاده جنگ» تمام میشود.
ناموجود
قطع کتاب |
رقعی |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
تعداد صفحه |
375 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
9789645067128 |
نوبت چاپ |
ششم |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.