برشی از کتاب خس بی سر و پا:
این آغاز سفری است که قرار است ما را به ‘معراج اربعین’ ببرد. فیالمجلس دفتر یادداشتم را باعجله باز میکنم و چون قرار است منزل به منزل تا اربعین بنویسم، سفر را با این جملات آغاز میکنم: “مثل همیشه جا ماندهام و قرار بود خودمان را به میدان عاشورا برسانیم و نرسیدیم، ولی با تأخیر به میدان کربلا رسیدیم. درست مثل عملیات بیتالمقدس٢ در سال ۶۶، در زمستان پر برف ‘ماووت’ عراق که فردای عملیات رسیدیم”. حمید قمری، حسین کاشانی، علیرضا نادری و علی اسماعیلی پکر و گرفته بودند که وارد شدم. عباس نوریان مسئول واحد دیدهبانی، لبخندی زد و گفت: “دیر آمدی حمید، دیر آمدی! تو مثلِ طایفهٔ بنیاسد هستی که خودشان را به کربلا رساندند، ولی خیلی دیر”.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.