برشی از کتاب عصرهای کریسکان:
دست و پا شکسته انگلیسی بلدم. ترکی استانبولی هم صحبت می کنم. شانس من خبرنگار ترکیه ای با اتیکت عایشه به طرفم می آید و می گوید: “خودت رو معرفی کن.” _سعید سردشتی. محمد، پسر عبدالله حسن زاده دبیرکل حزب دموکرات، هم که با یک زن فرانسوی ازدواج کرده، به عنوان مترجم حضور دارد.
او می خواهد مطالبم را ترجمه کند ولی با زبان ترکی استانبولی جواب عایشه را می دهم. او خوشحال می شود و به ترکی می گوید: “اتهامت چیه؟” _نمی دانم. _چطور نمی دونی؟ مگه وکیلت برات نگفته؟ _وکیل! کدوم وکیل؟ _ مگه وکیل نداری؟ _الان هجده ماهه اینجام، هنوز نمی دونم واسه چی اسیرم.
از صداقت و صراحتم خوشش می آید و می گوید: “قاضی چی، قاضی دارین؟” _در اینجا فرد رو محاکمه نمی کنن. بلکه پرونده رو محاکمه می کنن. بر اساس گزارشات راست و دروغی که به دستشون می رسه، واسه ما زندان می بُرن. _ یعنی شما با قاضی صحبت نمی کنین؟ _اینجا بدترین آدم کشا قاضی می شن.
به خیال خودشون می خوان جمهوری اسلامی رو نابود کنن ولی زندانیای بیچاره رو اعدام می کنن. _ مگه تا حالا کسی رو هم اعدام کردن؟ دستم را به طرف گورستان کریسکان دراز می کنم و می گویم: “اگه می خواین واقعیت رو بفهمین، برین داخل درهء کریسکان و قبرا رو بکنین و از اعدامیا فیلم بگیرین.”
محمد حسن زاده هرچه تلاش می کند صحبت هایم را بفهمد و جور دیگر برای عایشه ترجمه کند او مانعش می شود و می گوید: “خودم می فهمم.” فیلم این خبرنگار ترکیه ای به دست دبیرکل حزب دموکرات می رسد. و می گوید: “به این پدرسوخته بگین هجده ماهه اینجایی هنوز نمی دانی جرمت چیه. آن قدر نگهت می دارن تا بفهمی جرمت چیه.” از آن تاریخ به بعد دیگر هیچ خبرنگار و فیلمبرداری به زندان راه ندادند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.