نمای دور: ساسان ناطق: وقتی خواستم کتاب «آوازهای ناخوانده» را تدوین کنم در خاطرات راوی آن کتاب به اسم علی لطفی و حادثه سنگر ساختن برای عراقیها آشنا شدم. برایم خیلی جالب آمد. اسمش را یادداشت کردم و سر فرصت به سراغش رفتم و از او درخواست کردم که خاطراتش را بیان کند. اول تاکید کرد که چیز زیادی از آن روزها به خاطرش نمانده ولی بعد با اصرار من قبول کرد که خاطراتش را بیان کند. برای همین این کتاب ماحصل این خاطرات است. با این حال به نظرم اوج این کتاب همان حادثهایاست که برای اینها اتفاق افتاد و اشتباهی برای عراقیها خاکریز حفر میکنند.
اساسا چون خودم داستاننویس هستم دوست داشتم این کتاب روایت داستانی داشته باشد و از تعلیق نیز بهره بگیرم. برای همین در مورد این حادثه از آقای لطفی میخواستم که با جزئیات کامل این موضوع را بیان کند تا با ذکر جزئیات رگههای طنز آن نیز برای خوانده مشخص شود.
از کتاب:ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺑﻪ ﺗﻨﮕﻪ ﺣﺎﺟﻴﺎﻥ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﻣﻲﺷﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻮﺭ ﭼﺮﺍﻍ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﻳﺪﻡ ﻣﺎﺭﻫﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﻤﺖ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻤﺖ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﺭﻭﻧﺪ. ﺗﻌﺪﺍﺩﺷﺎﻥ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺭﮊﻩ ﻣﻲﺭﻓﺘﻨﺪ. ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﺩﻳﺪﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻗﻀﻴﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ. ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺯﻝ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﺑﻪﺭﻭﻳﺶ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﻳﻦﻫﺎ…»
ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﻱ ﺗﺮﻣﺰ. ﮔﻔﺖ: «ﺑﺒﻴﻦ ﻣﺮﺍ ﻛﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩﻱ!» صفحه 45
خاکریزهای دوره گرد
8,000 تومان قیمت اصلی: 8,000 تومان بود.7,200 تومانقیمت فعلی: 7,200 تومان.
نمای نزدیک:رزمندگان، دیدهبانان، آزادگان و حتی پرستاران از خاطرات جنگ خود فراوان گفتهاند و نوشتهاند. اما رد پای جهادگران در عرصه خاطرات شفاهی دفاع مقدس کمرنگ است. با این حال، کتاب«خاکریزهای دورهگرد» از آغازهای استوار و خوشساخت برای پرداختن به خاطرات آنهایی است که جنگ را از روی لودر و بولدزر میدیدند.
ساسان ناطق که تجربه درخوری در این عرصه دارد، این بار به سراغ علی لطفی رفته و ماحصل 5 ساعت مصاحبهاش با این جهادگر جانباز را به شکل «خاکریزهای دورهگرد» درآورده است.
لطفی در این کتاب، خاطراتش را از دوران کودکی شروع میکند؛ از زندگی در روستای ایدهلو از توابع مشکینشهر. او میگوید در سال چهارم ابتدایی به اردبیل آمده که این دوران مصادف بوده با شکلگیری زمزمههای انقلاب. لطفی خاطرات جذابی از آن دوران تعریف میکند؛ اما عمده خاطراتش به سال 64 برمیگردد که عضو جهادسازندگی شده و از آن طریق، برای بازدید به جبهه رفته است. حالا خواننده کتاب، همراه با او گشتی در بسیاری از مناطق جنگی میزند؛ از گیلان غرب و اسلامآباد تا دزفول و اهواز و جزیره مجنون. بعد هم برمیگردد به اردبیل و دوباره به تبریز میرود و یک دوره 45 روزه میبیند تا عازم جبهه شود؛ آن هم با یک کامیون و رانندهاش که بهشدت میترسد! پس از آن، کتاب سرشار است از خاطرات مهیج لطفی که به عنوان مسئول محور جادهسازی در پایگاه آبسواران، دیدهها و شنیدههای غریبی را نقل کرده است. اما از همه شگفتتر، آنجاست که آنها طی عملیات کربلای 5 به اشتباه به میان عراقیها میروند و چون اوضاع را خراب میبینند، صدایش را درنمیآورند! بعد هم مجبور میشوند به یکی از روستاهای عراق پناه ببرند و با گرفتن چند اسیر، به سنگرهای خودی برگردند!
پایانبخش کتاب، مجروح شدن لطفی است که باعث میشود او را به بیمارستانی در مشهد ببرند. بعد هم که به خانه برمیگردد چهارماه تحت مداوا بوده؛ چهار ماهی که به قول خودش«هر روزش بهاندازه یک عمر گذشت.» با این همه، لطفی با ایمان و توکل، آن دوران را گذرانده و اکنون با 65 درصد جانبازی، شاهد زندهای از آن دوران غرور برانگیز است.
در انبار موجود نمی باشد
قطع کتاب |
رقعی |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
تعداد صفحه |
102 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
9786001751264 |
نوبت چاپ |
اول |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.