پاییز 59
پاییز 59

10٪ تخفیف

بازگشت به محصولات
آنا هنوز هم می‌خندد
آنا هنوز هم می‌خندد

10٪ تخفیف

خرمشهر خانه رو به آفتاب

10٪ تخفیف

نمای نزدیک:این کتاب از مجموعه کتاب‌های «بانوی ماه» است که در آن خاطرات صدیقه زمانی، همسر شهید عبدالرضا موسوی، فرمانده سپاه خرمشهر به صورت گفت‌وگو تنظیم شده است. این کتاب در اصل بیانگر ارتباط صدیقه زمانی با شهید موسوی قبل و بعد از انقلاب است که یک رابطه معلم و شاگردی بین این دو تن برقرار بوده است.
صدیقه زمانی در این اثر از آشنایی‌اش با شهید موسوی، فعالیت‌های سیاسی وی، اخراج در قبل از انقلاب از دانشگاه اهواز، ازدواجش با وی و همچنین از روزهای جنگ تحمیلی می‌گوید.
این کتاب به گفت‏و‏گو با صدیقه زمانی همسر سردار شهید سید عبدالرضا موسوی پرداخته و متن وصیت‌نامه شهید موسوی نیز در کتاب موجود است. این وصیت‌نامه که پنجشنبه 9 بهمن 1359 تنظیم شده، خطاب به صدیقه زمانی است. شهید موسوی در این وصیت‌نامه از خدا می‌خواهد تا عشق به همسر و فرزند او را از انجام وظیفه‌اش دور نکند و آرزو می‌کند که دوری‌اش هیچ کمبودی در زندگی خانواده‌اش به وجود نیاورد.
کتاب حجم کمی دارد و از آن کتاب‌هایی است که خواندنش زمان زیادی از ما نمی‌گیرد، اما در همین حجم کم سئوال و جواب‌هایی مطرح می‌شود که جالب و تفکربرانگیز است. از بخش‌های شیرین کتاب می‌توان به ازدواج شهید موسوی و صدیقه زمانی اشاره کرد و همچنین بخش‌هایی که همسر شهید درباره سادگی مراسم و آداب و رسوم ازدواجشان مطرح می‌کند، خواندنی است.
یکی از ویژگی‌های شهید موسوی که در میدان جنگ هم بر همه ثابت شده بود، نیروی تحلیل این رزمنده خرمشهری است. این موضوع در کتاب بررسی شده و همسر وی درباره آن به تفصیل سخن گفته‌ است. همچنن ماجرای خائن بودن بنی‌صدر از نگاه این شهید والامقام، یکی از مقولاتی است که بررسی شده و نظرات شهید موسوی درباره‌اش بیان شده است.
شهید موسوی کسی بوده که پا به پای کسانی چون شهید محمد جهان‌آرا در کنار مردم برای حفظ خرمشهر جنگیده است، اما ناشناخته مانده و بسیاری هنوز با شخصیت او به خوبی آشنا نیستند.

در انبار موجود نمی باشد

somdn_product_page
شناسه محصول: 9789645063731 دسته:
توضیحات

نمای دور:بعدازظهر 17 اردیبهشت 1361 مصادف با میلاد حضرت علی (ع) پیکر غرق خونی به ستاد معراج شهدای اهواز انتقال یافت. قبل از قرار دادن آن جسم در سردخانه، مسئول ستاد معراج با قطعه‌ای کاغذ سفید، یک سنجاق و یک ماژیک سرخ رنگ سر رسید تا مثل همیشه هویت شهید را روی کاغذ بنویسد و به آن سنجاق کند. نگاهی به سراپای جنازه کرد. قسمت پائین صورت به کلی از میان رفته و یک دست و پایش نیز قطع شده بود. دستش را جلو برد و لباس‌های شهید را برای یافتن کارت شناسایی جست‌وجو کرد، آرم مخملی سپاه زیر لایه ضخیمی از خون، نشان می‌داد که پاسدار است. کیف بغلی را بیرون کشیده در آن چند تومان پول و عکس زنی جوان و دختری حدوداً یک ساله به چشم می‌خورد؛ به اضافه بریده یک روزنامه که تصویر جوانی جذاب روی آن نقش بسته بود؛ صاحب آن عکس را می‌شناخت؛ سیدمحمدعلی جهان‌آرا، فرمانده سپاه خرمشهر بود.
از کتاب:پس از آزادی می‌گفت که زندان برای انسان یک آینه است. دیگر آنجا کسانی نیستند که تو را به حرکت در بیاورند. بلکه هرکس می‌ماند و مایه‌های درونی و اعتقادیش و به میزانی که مایه‌های درونی و اعتقادی دارد، بیشتر پایدار می‌ماند. در طول مدتی که در زندان بود ما نیز می‌رفتیم و درباره همان کلاس شناخت و مطالعاتی که در این زمینه کرده بودیم، به ما کتاب معرفی می‌کرد. صفحه 14
 

توضیحات تکمیلی
قطع کتاب

رقعی

رده سنی

بزرگسال

تعداد صفحه

32

ناشر

نویسنده

,

,

شابک

9789645063731

نوبت چاپ

پنجم

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “خرمشهر خانه رو به آفتاب”