نمای دور: غلامحسین افشردی (حسن باقری) 25 اسفند 1334 در میدان خراسان تهران به دنیا آمد. در سال 1354 رشته دامپروری دانشگاه ارومیه را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. اما درگیر شدنش با گارد دانشگاه و پاسخهای مستدل و محکمش به بعضی از استادانی که مفاهیم دینی را نادیده میگرفتند، باعث شد پس از یک سال و نیم تحصیل او را از دانشگاه اخراج کنند. افشردی در اسفند ماه 1356 به خدمت سربازی اعزام شد. همزمان با شروع زمزمه های انقلاب، پادگان را ترک کرد و به امواج خروشان ملت پیوست ؛ پس از پیروزی انقلاب به اعضای تحریریه روزنامه جمهوری اسلامی پیوست و همزمان دانشجوی رشته حقوق قضایی در دانشگاه تهران شد. دفاع مقدس صفحههای تازهای درزندگی سراسر پرتلاش او گشود. استعداد فوقالعاده درتدبیرهای نظامی و سازماندهی نیروهای رزم سپاه، خیلی زود از او چهره متفکر و درخشانی در عرصه طراحیهای نظامی ساخت.
از کتاب:آن روز صبح، با تأنی رفت. یعنی مثل همیشه صبح زود نرفت. با نرگس بازی کرد. ناخنهای نرگس را گرفت. به هر حال نرگس هم کمی بزرگ شده بود. چهارماهه بود. عکسالعمل نشان میداد. او سربهسر نرگس میگذاشت و به من میگفت: «ببین پدرسوخته چقدر شیرین شده. خودشو لوس میکنه.» گفتم با تأنی از خانه بیرون رفت. حتی یک بار هم برگشت و یکی دو تا نوار کاست که صحبتهای یکی از آقایان بود به من داد و گفت: «گوش کن. حرفهای خوبی دارد و حوصلهات هم سر نمیرود.»
صفحه 26


خانه کوچک ، زندگی بزرگ
5,000 تومان قیمت اصلی: 5,000 تومان بود.4,500 تومانقیمت فعلی: 4,500 تومان.
نمای نزدیک:بسیاری از همسران شهدا به عنوان همراهان صبور و مومن همسران خود، جلوهای تازه به معنای ایثار و ایمان دادند؛ خاصه اگر آن شهید، سرداری از سرداران جنگ میبود و مسئولیتی بسیار سنگینتر و دشوارتر از سایر رزمندگان میداشت. اما این اتفاق درباره همسر سردار شهید حسن باقری(غلامحسین افشردی) فراتر از اینهاست. چراکه پروین داعیپور خود در جنگ، نقشی موثر داشته است.
گفتوگوی مرتضی سرهنگی با داعیپور از روزهای اول جنگ آغاز میشود و اینکه وی در دبیرستان نظاموفای اهواز مسئول«ستاد مقاومت خواهران پاسدار انقلاب اسلامی» بوده؛ ستادی که داعیپور با شهید علمالهدی راهاندازی کرده بود و وظیفه شناسایی ستون پنجم، فعالیتهای تبلیغاتی و اطلاعرسانی اخبار جنگ را به عهده داشت. اما مخافتهای فراوانی با کارهای آنها صورت میگرفته و حتی کار به آنجا میرسد که میگویند زنان باید منطقه نظامی اهواز را ترک کنند. ولی داعیپور و همراهانش با پایداری در منطقه میمانند. او در آنجا چنان درگیر و مشغول فعالیت بوده که هیچ برنامهای برای ازدواج نداشته. حتی وقتی یکی از دوستانش این موضوع را پیش میکشد از کنار آن بیاعتنا میگذرد. اما بعد وقتی جنازه شهیدی را میبیند که از شهروندان اهوازی بوده، با خودش میگوید که این مرد، در همین شرایط داشته زندگی عادیاش را میکرده؛ به همین خاطر به درک و نتیجهای تازه میرسد: «من تصمیم خودم را گرفته بودم، باید آتش این جنگ را با شروع یک زندگی تازه تحقیر میکردم.»
این تصمیم، منجر به دو دیدار با حسن باقری میشود که در واقع اسم اصلیاش غلامحسین افشردی بوده؛ اما چون از نیروهای اطلاعاتی جنگ بوده، او را به نام حسن باقری میشناختهاند. ماحصل این دیدارها تصمیم هر دو برای ازدواج بوده است. بعد به تهران میآیند. حالا داعیپور باید همسر آیندهاش را به مادر خود معرفی کند، در حالی که هنوز مادرش داماد را ندیده است! شرایط دشواری است که نهایتا با پذیرش خانوادهها به سرانجامی خوش میرسد و وصلت آنها سر میگیرد تا آنها زندگی خود را در اهواز آغاز کنند؛ زندگی مشترکی که یک سال و نیم بیشتر نمیپاید اما خاطره جاودان سرداری بزرگ را برای داعیپور به جای میگذارد و دختری به نام نرگس.
در انبار موجود نمی باشد
somdn_product_pageقطع کتاب |
پالتویی |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
تعداد صفحه |
32 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
9789647346023 |
نوبت چاپ |
هشتم |
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.