خلاصه اثر
خاطراتی که در این کتاب ذکر شده، فقط بخش کوچکی از فعالیتهای انقلابی اشخاصی است که در سطوح مختلف ارتش شاهنشاهی اعم از نیروی زمینی، نیروی هوایی و نیروی دریایی به جریان افتاد. حوادث مندرج در این نوشتار، مربوط به اتفاقاتی میشود که در ایستگاه رادار جزیره کیش، پایگاه هوایی مشهد، ایستگاه رادار بابلسر و مکانهای مختلفی از تهران رخ داده است اگر نویسندگان و محققین موفق به بررسی و نگرش حوادث مربوط به انقلاب اسلامی در ارتش شاهنشاهی بشوند، خواهند دید اعتقادات دینی تا چه وسعتی و با چه عمقی در میان افراد نیروهای نظامی گسترش و نفوذ داشته و سبب چه میزان فعالیتهای انقلابی شده است؛ در آن صورت نظرات و نگاه تازهای نسبت به ارتش رژیم گذشته پیدا کرده و دلایل اصرار گروهکها بر انحلال ارتش در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و تایید و تعریف حضرت امام(ره) از ارتش را درک خواهند کرد.
فعالیتهای شهید سرلشگر کلاهدوز و دوستانشان در گارد شاهنشاهی، فعالیتهای شهید سپهبد صیاد شیرازی و همکارانشان در یگانهای مختلف نیروی زمینی، فعالیتهای شهید سرلشگر بابایی و دوستانشان در پایگاه هشتم شکاری اصفهان، فعالیتهای مرحوم حاج آقا کرمانی، امیرعطاءالله بازرگان، امیرحسین مرآتی، شهید سرهنگ شاهحسینی، سرهنگ خداوردی، سرهنگ پورانی و دوستانشان در پایگاه سوم شکاری همدان و … حکایت از گستردگی مجاهداتها و تلاشهای چهرههای مومن و معتقد نظامی در سراسر ارتش شاهنشاهی بوده است.
مهدی نوروزی راوی در گفت و گویی که درباره خاطرات خود داشته است، می گوید: در زندگی من اتفاقاتی وجود داشت که هم سرنوشتم را تغییر داد و هم به نظرم برای روایت در تاریخ باید عنوان شود. در سال ۵۱ من به همراه تعدادی از همکارانم برای گذراندن یک دوره آموزش نظامی به مدت ۱۷ ماه به انگلستان اعزام شدم. این سفر را در حالی می رفتیم که حس میکردیم نماینده حکومتی هستیم که دروازه تمدن بزرگ بشری است اما در همان مدت اقامت بود که رفته رفته متوجه شدیم آنچه در قالب تبلیغات به ما گفته میشد چیزی جز برخی تبلیغات پوچ نیست. در واقع نه کسی ما را میشناخت و نه اهمیتی به ما میداد. این سرآغاز یک تحول بزرگ در زندگی ما بود که با نوعی احساس خالی شدن همراه بود.
نوروزی ادامه میدهد: در برگشت به ایران ماموریت من و یکی از دوستانم به جزیره کیش اختصاص یافت. در این جزیره بود که در هنگام سفرهای نوروزی خانواده سلطنتی با رفتارهای غیر متعارف و عجیب آن ها آشنا شدیم. در همین حین بود که کتابهای دکتر شریعتی و نوارهای سخنرانی آقای فلسفی نیز به دست ما میرسید و آگاهی ما را نسبت به آنچه در پیرامونمان رخ میداد افزایش میداد و رفته رفته به این نتیجه رسیدیم که باید برای نجات کشور کاری کنیم و این مصادف شد با انتقالم به مشهد.
این همافر بازنشسته در ادامه روایتش از خاطراتش در این کتاب می گوید: در مشهد با شهید اندرزگو و مقام معظم رهبری آشنا شدم. این آشنایی تا جایی رسید که هفتهای دو بار تا پیش از دستگیری ایشان برای تدریس زبان انگلیسی به آقا به منزلشان در مشهد میرفتم. بعد از آن [دستگیری رهبری] نیز به سید علی اندرزگو کمک کردیم تا ابزار ترور شاه را وارد ایران کند و به کیش منتقل کند که در نهایت با ترور او این ماموریت نیز ناکام ماند.
به گفته نوروزی این خاطرات جدای از اینکه اطلاعات بکر و دست اولی درباره زندگی مقام معظم رهبری و شهید اندرزگو در سالهای قبل از پیرزوی انقلاب دارد، به شکلی بدیع به جریان شناسی حرکت سیاسی همافران نیروی هوایی در ایام مبارزات منجر به پیروزی انقلاب اسلامی نیز پرداخته است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.