نمای دور:امیرحسین فردی: قصدم از نوشتن «اسماعیل» این بود که میدیدم کسی در حوزه ادبیات انقلاب اسلامی کار نمیکند و انگار چیزی به این نام نداشتیم و داشت فراموش میشد باید یک حرکتی آغاز میشد و از جایی شروع میکردیم. خب من این کار را کردم و نشان دادم که فقط اهل حرف زدن نیستم. این طور شد که «اسماعیل» شکل گرفت. در واقع «اسماعیل» زائیده دغدغههای من درباره انقلاب بود که به این بخش توجه چندانی نمیشد. به هر حال انقلاب بخشی از خاطرات ملت ما است و باید از آن حمایت کنیم و برای آن جشنواره داستان انقلاب را برگزار کنیم.
محمدرضا سرشار: در این نکته که داستان یک اثر خوشخوان است تردیدی نیست و فکر نمیکنم کسی با این موضوع مخالفتی داشته باشد. یک دلیل عمدهاش، صمیمیت و صداقت اثر است. خود عنصر عشق و زن که در اثر بیاید، خواننده پیدا میکند. به لحاظ پرداخت هم، «اسماعیل» پرداختی خوب و قوی دارد.
از کتاب:شبح تیره ماشینی که نور قرمز چراغ خطرهایش روی دیوار و بدنه چند ماشین پارک شده افتاده بود، دیده میشد. با خود گفت: «خودشونن» و دوباره، چند پله یکی، پایین دوید. مادر پایین پلهها بیقرار ایستاده بود. باز هم زنگ زده شد، این بار همراه ضربات پا.
– برای تو اومدن.
– نترس، من رفتم!
تا مادر بتواند خود را جمع و جور کند، اسماعیل سر او را بوسید.کفشهایش را پوشید و از دیوار کوتاه حیاطخلوت بالا رفت. صفحه 271
![](https://ketabejamkaran.ir/wp-content/uploads/20180403090432-20130430101727bb-book-big-091110054624-bazyabee-yek-vaghe-310x453.jpg)
![](https://ketabejamkaran.ir/wp-content/uploads/20180311140710-20150212083419bb-اشک20آخر-310x453.jpg)
اسماعیل
29,000 تومان قیمت اصلی 29,000 تومان بود.26,100 تومانقیمت فعلی 26,100 تومان است.
نمای نزدیک :اسماعیل در آخر ماجراهای پر فراز و نشیبش، همچون حضرت اسماعیل(ع)، به زندگی دوباره دست نمییابد و آماده مرگ میشود: «حفره گور نرم و راحت بود؛ مثل گهواره، مثل آغوش مادر.» اما همان گونه که فرزند ابراهیم پیامبر به رستگاری رسیده بود، این مرگ هم معادل رستگاری است برای اسماعیلِ رمان«اسماعیل». چون حالا به پاسخ سئوالی که سالیان سال آزارش میداده، رسیده است.
امیرحسین فردی در این رمان، تصویر پسرک چشمزاغی به نام اسماعیل را ترسیم میکند، در روزگار پیش از انقلاب که همچون دیگران است، بی هیچ تمایز و تشخصی. به قهوهخانه میرود، جوانی میکند و بعد به دنبال کار میگردد. پدرش هم مرده و او باید حامی خانوادهاش باشد. بخت هم با او یاری میکند و به استخدام بانک در میآید.
اما در اسماعیل چیزی هست که او را از جماعت جدا میکند. اسماعیل نمیتواند تن به زندگی روزمره بدهد و مدام ندایی در درونش طنینمیاندازد و میپرسد: تو کی هستی؟ مادر اسماعیل، او را پیش پسرخالهاش میرزامناف میفرستد که مرد جهاندیده و پختهای است تا شاید اسماعیل، حال و هوایی تازه پیدا کند، اما همچنان خلجانها و شیداییهای روح با اوست. حتی عشقی نافرجام که اسماعیل میخواهد به ازدواج بینجامد و نمیانجامد، او را از این سئوال باز نمیدارد که بداند کیست.
اسماعیل به مسجد و نماز پناه میبرد و قید همه دوستان دوران قهوهخانه را میزند. بعد به کتابخانه مسجد راه مییابد و درهای تازهای به رویش گشوده میشود. هرچه زمان میگذرد، روح اسماعیل بی قرارتر میشود؛ دیگر نمیتواند در بانک بماند و درست در زمان ارتقاء و دریافت وام و لمس خوشیهای ظاهری زندگی، استعفا میدهد.
حالا زمانه زمانه انقلاب است و اسماعیل با دوستان مسجدیاش، پای منبرها حضور مییابند و همه کوشش خود را برای برانداختن رژیم شاه به کار میبرند. تا آنکه در زمان اجرای تعزیه حر در مسجد، یک مامور به مسجددار پیر سیلی میزند و اسماعیل هم مامور را میزند و میگریزد. پایان داستان، تعقیب و گریزی است که به امامزادهای قدیمی میرسد و «گور او را به درون میکشید. صدای قطار میآمد، قطاری که از دوردستها به او نزدیک میشد».
ناموجود
قطع کتاب |
رقعی |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
تعداد صفحه |
312 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
9789645063632 |
نوبت چاپ |
هفتم |
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.