گزیده متن
در یک خرداد گرم، خبري بزرگ غافلگيرمان کرد؛ خبری بسيار گدازنده که همة روزمرّگيهاي اسارت را در خود محو کرد. خبری که همة اردوگاهها را بههم ريخت. خبر آوردند که امام بيمار است. مردم ايران پشت در جماران هجوم آوردهاند.
همة کوچهها و خيابانهاي تهران، همة ملت ايران دست به دعا برداشتهاند براي حضرت امام. عراقيها اين خبر را توی اردوگاه پخش کرده بودند که روحیة بچهها را خراب کنند.
نماز، دعا و نيايش ممنوع بود. شبها به بهانة خواب ميرفتيم زير پتو و براي سلامتي امام دعا ميکرديم. گريه بود و دعاي توسل و اشک.
خبر بيماري امام، دلها را شورانده بود. تمام اردوگاه را ماتم گرفته بود. روزهاي اول که اين شايعه توي اردوگاه پخش شد، گمان میکرديم برای تضعيف روحية اسیران است.
حضرت امام براي ما يک سمبل بسيار مقدس بود.
عظمت داشت. آنقدر که بهياد امام بوديم، به فکر پدر و مادر خودمان نبوديم.
آنقدر که براي امام دعا ميکرديم، براي خانواده، براي آزادي و رها شدن از بند اسارت دعا نميکرديم.
عراقيها اين را خوب درک کرده بودند؛ براي همين هروقت میخواستند حال يک اسير بسيجي را بگيرند، به حضرت امام توهین میکردند.
به امام که توهين ميشد، قلبمان میشکست و روح و روان ما را، رنجی بزرگتر از اسارت آزار میداد.
بارها پشت پنجره ميايستادند و داد ميزدند: «امام مات». يا ميگفتند امام حالش خيلي بد است.
اما اين بار فرق داشت.
دلها نگران و هراسان بود. انگار همه منتظر شنیدن خبر بزرگی بودند.
صبح روز چهاردهم خرداد، توی حیاط هواخوری، دلها نگران و پر از تشويش بود. خدايا! حال امام چه خواهد شد؟ سرنوشت ايران به کجا خواهد کشيد؟ اگر امام نباشد، چه کسي لياقت رهبري را دارد؟
پرسشها بيپاسخ بودند. با دلهاي پر از تشويش و نگران، دوباره به آسايشگاه رفتيم. نماز و نهار که در کار نبود. همه بهخاطر سلامتي امام، روزه داشتيم. فضاي اردوگاه آکنده از التماس و نياز به درگاه خدا بود.
ساعت پنج بعدازظهر، در حياط هواخوري، انگار تمام اردوگاه به ماتم نشسته بود. عراقيها راهبهراه ميگفتند: امامتان رفت؛ امام فوت.
بعد از افطار هر کدام کنجی کز کرديم و رفتيم تا کوچه پسکوچههاي خيال. از مرز ايران گذشتيم. اهواز و انديمشک و تهران، پسکوچههاي جماران، خانهبهخانه و ذرهبهذره، روح و روان ما ذکر و دعا شده بود
فانوس کمین
20,000 تومان Original price was: 20,000 تومان.18,000 تومانCurrent price is: 18,000 تومان.
خاطرات اسیر آزاده رسول کریم آبادی
روایتی از حماسه و دلاوری رزمندگان گردان خط شکن یارسول الله صلی الله علیه و آله، که در چهارده فصل گردآوری شده است. رزمندگان گردان یارسول الله (ص)، بیشتر دانشجوی بسیجی بوده و معروف بودند به گردان نخبه ها، رسول نقاط پنهان آن ها را در این کتاب آشکار می کند که خود راه روشنی هستند برای هدایت، سطر به سطرکتاب درس بزرگی از روح مبارزه همراه با اخلاص و ایمان و شجاعت و دلاوری، در انجام وظیفه الهی و مبارزه با استکبار جهانی است. نویسنده این اثر درک عمیقی دارد از یک رابطه دو سویه که این رزمنده ها به امام و امام به این ها داشت، یک سلسه مراتب حقیقی که خود امام می فرمایند: خدایا من را با بسیجی ها محشور بگردان.
در انبار موجود نمی باشد
وزن | 244 گرم |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
قطع کتاب |
رقعی |
سال انتشار |
1391 |
نوع جلد |
شومیز |
تعداد صفحه |
168 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
978-600-6360-15-7 |
نوبت چاپ |
پنجم |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.