رجّ رجاء نمونه زندگی آدم هایی است که پیشتر از انقلاب طعمه دست نشانده های حکومتی می شوند. اما خیلی زود در ورق خوردن روزهای تلخ تاریخ پهلوی، زیر چکمه های مخملی دنیاپرستان له می شوند.
فضای داستان مربوط به دهه پنجاه است. ترسیم فضای زندگی الوات جنوب شهری تهران، ادبیات دهه ای است که چندان آشنای دهه سومی ها و بعدی هایش نیست؛ اما روانی بیان اصطلاحات و تعابیر، کمی که که پیش میرود از مشقت اش می کاهد.
در برشی از کتاب میخوانیم :
خون قرمز را پای ریز خون سیاه کردن، حلال است…
آنها میگویند؛ اولا… سرخ و سفیدش توفیری نمیکند..
حالا یک کودتا و کودتاچی هم زمانه بزاید این وسط…؛ اما خون سیاه جریان سیّال رگ های ابر قدرتی است که هرگز نباید بایستد.. الباقی اضافات است و بس…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.