گزیده متن
همه از خانه ها وحشت زده بیرون زدیم. همه از همسایه ها سوال می پرسیدیم “چه خبر شده؟ از ادلب چه خبر؟” بعد فهمیدیم ارتش تا مرکز استان ادلب عقب نشینی کرده. نیروهای امنیتی هم تا شهر “مسطومه” عقب کشیدهاند و چند روز بعد تا “اریحا “. عقب میرفتند و عقبتر و نا امیدی به جان ما چنگ ميانداخت. باز هم عقبتر. دست آخر تا “جورین” هم ارتش عقب نشینی کرد. حالا ما مانده بودیم و ما. بین وحشت و ناباوری. گوشه خانه هایمان کز کرده بودیم. تنها … در روستایی که حالا به محاصره افتاده بود. بدون برق .. بدون تلفن .. حالا یک تماس تلفنی سخت تر از این حرف ها شده بود. ما در خانه هایمان زندانی شدیم. در روستای خودمان. روزهای اول باورمان نمی شد. خیلی امیدوار بودیم. بعد کمکم رنگ از روی امیدمان. مدام میگفتیم “فردا ارتش بر میگرده” برنگشت. فقط دور تر و دور تر می شد. مدام عقبتر میرفت. اولین روزی که هواپیما آمد و نان ریخت برای ما همه باور کردیم که واقعا به محاصره افتاده ایم. محاصرهای که هیچ کس جز خدا نمیداند … دقیقا کی به آخر میرسد.
پانصد صندلی خالی
20,000 تومان Original price was: 20,000 تومان.18,000 تومانCurrent price is: 18,000 تومان.
یادداشت های زن سوری در سه سال محاصره کامل الفوعه
محاصره سنگین و کامل جبهه النصره در دو روستای شیعه نشین کفریا و الفوعه که ساکنانش مردم عادی و زنان و کودکان بی دفاع بودند . ثبت خاطراتی بین مرگ و زندگی و لحظات دست و پنجه نرم کردن با گرسنگی و مرگ مردمی که یکباره با سقوط ادلب به محاصره افتاده بودند و حالا گذران زندگی برای آنها دیگر شبیه سابق نبود. آنچه جهان خارج از الفوعه و کفریا از این محاصره سنگین سه ساله می دانند چیزی جز کلیات نیست و تقریبا می توان گفت تنها نوشته هایی که از جزئیات محاصره سه ساله این دو منطقه شیعه نشین وجود دارد همین روزنوشت هاست. یادداشت هایی که جزئیات و لحظه به لحظه بیم و امید این مردم را مجسم می کند و مظلومیت شیعه را روایت می کند.
در انبار موجود نمی باشد
وزن | 123 گرم |
---|---|
رده سنی |
بزرگسال |
قطع کتاب |
رقعی |
سال انتشار |
1398 |
نوع جلد |
شومیز |
تعداد صفحه |
88 |
ناشر | |
نویسنده | |
شابک |
978-622-6609-87-6 |
نوبت چاپ |
اول |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.