در کتاب از پمبا تا ماریانا می خوانیم :
مهران، در یک سازمان اطلاعاتی کار می کند. در شبی که مسئول شب بود، اتفاقات عجیب و مرموزی در اتاقش رخ میدهد. برق قطع و وصل می شود، استکان و قندان و گلدان، خودشان روی زمین می افتند و می شکنند! صدایی عجیب می شنود و از ترس مجبور می شود از اتاق فرار کند. با توجه به زمان بر بودن رسیدن آسانسور، از راه پله ها پائین می رود.
در راه زمین می خورد و سکته قلبی و ضربه مغزی می شود. تیم عملیات وارد صحنه شده و او را احیاء و به بیمارستان منتقل می کنند. مهران متوجه می شود که روحش از بدنش جدا شده و جسمش به کم رفته است. در بیمارستان فردی نورانی را کنار جسمش می بیند، نامش ایمان بود. در واقع همان اعمال نیک و حسنه زندگی مادی اش بود که به شکل انسانی نورانی مجسم شده بود. مهران و ایمان در قالب جسم اثیری، لحظات هیجان انگیزی را ایجاد می کنند.
با توجه به آزادی سیرشان در عالم، به سازمان سیا و موساد می روند و از بخش های مرتبط با استفاده از قدرت اجنه و شیاطین برای دسترسی به اهدافشان بازدید می کنند.
به جزیره پمبا در آفریقا که به شهر اجنه معروف است می روند و از نزدیک با جن گیران بزرگ آفریقایی و ساختمار سازمانی سازمان سیا در آنجا آشنا می شوند. به غرب و شمال ایران می روند و با رمالان و جن گیران و افراد مدعی ارتباط با ارواح شیطانی و … و کسانی که به دنبال کشف زیرخاکی و نسخه های گنج ها هستند، آشنا می شوند.
به گودال مارینا، عمیق ترین نقطه کره زمین در زیر اقیانوس آرام می روند و پری های افسانه ای را که طایفه ای از جنیان هستند را می بینند. به وادی السلام رفته و از ارواح مومنین و طایفه جنیان شیعه دیدن می کنند. در مسیر داستان سر و کارشان به رمال ها، جن گیرها، افراد شیاد و ناحسابی، دزدان، دعا نویسان و … می افتد و حوادث مهیجی را رقم می زند.
خانواده هایی را می بینند که اسیر اجنه و دعانویسان و رمال ها شدند و چگونه از این قدرت های شیطانی علیه دیگران استفاده می شود. بعد از هفت روز مهران از کما خارج می شود و ضمن فراموشی آنچه در این یک هفته دیده است، روند بهبودی اش آغاز میشود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.