بچه های فرات
بچه های فرات عنوان داستانی بلند به نویسندگی لیلا قربانی است و چنانچه از نام آن مشخص است، روایتی متفاوت از فاجعه تاریخی کربلاست. شخصیتهای اصلی آن چند نوجوان هستند که درگیر و دار رویارویی سپاه یزید و امام حسین(علیهالسلام) در تنگنای سختی در میمانند و با پشت سر گذاشتن ماجراهایی دست آخر هر کسی راه خودش را بر میگزیند. راهی که او را در مسیر سعادت و یا شقاوت و یا سرگردانی خواهد برد.
این اثر در قالب داستانی بر اساس اخبار و اطلاعات تاریخی معتبر از منابع مرجع اقتباس شده و گویای تاریخ فاجعه کربلا و قیام امام حسین(علیهالسلام) و هفتاد و دو تن از یاران اوست. سپاهی که توسط دشمن محاصره و در کمال ناجوانمردی در جنگی نابرابر درگیر شده و با گذشت قرنها هنوز اوازه شجاعت و فداکاری آنها در راه حق باقی است.
برشی از کتاب بچه های فرات:
معلوم نبود که چه اتفاقی افتاده است. علی و مالک به همراه همه اعضای خانواده کنجکاو از خانه بیرون آمدند. همسایهها هم راه افتاده بودند. هنوز پرتوهای نارنجی خورشید، کوچههای روستا را بیرمق روشن میکرد. در کوچه بزرگ روستا، جمعیت زیادی جمع شده بودند. هر کس چیزی میگفت. علی جلوتر رفت تا خبر بگیرد.
– میگویند از سوی پسر پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده است.
– هیبتش به مردان جنگی میماند.
– فرستاده حسینبنعلی است.
به زحمت خود را به آنجا رسانده بود. با دستهایش از مردم خواست تا آرام باشند. یکی از میان جمعیت، با صدای بلندی گفت:
– ای مردم! آرام باشید. او حبیببنمظاهر است. از سوی حسینبنعلی برای شما پیغامی دارد.
با شنیدن این حرف همهمهها خوابید. صدایی از کسی نمیآمد. گوشها منتظر شنیدن بود. پیرمرد با سلام و صلوات بر پیامبر اسلام سخنش را شروع کرد:
– شما را به شرافت و بزرگىای مىخوانم كه در روز قيامت خواهيد داشت. پسر دختر پيامبرتان در بيابان كربلا، تنها و مظلوم، محاصره شده است. مردم كوفه او را دعوت كردند. حال كه به سوى آنان آمده است، او را رها كرده و آماده پيكار با او شدهاند. به خدا سوگند، هر يك از شما در كنار حسين كشته شود، در برترين جايگاهها در بهشت، دوست و همنشين محمد خواهد بود».
حبیببنمظاهر با صدایی رسا با مردم حرف میزد و از مردان جنگی روستا دعوت کرد که برای یاری حسینبنعلی شمشیر به دست بگیرند و در مقابل سپاه کوفه بایستند که کمر به قتل او بسته بودند. در این میان، مردم که گوشهایشان حرفهای پسر پیامبر را از زبان حبیببنمظاهر میشنید، منقلب شدند. مردی به نام عبداللهبنبشر از میان جمعیت شعری را خواند که بوی زنده شدن شجاعت میداد. گویی دیگر ترسی از حسن و پدر سعد و حکومتیان نداشتند.
صالح –
عالی عالی عالی عالیه.
در مدرسه مالرایش مسابقه گذاشتن.
Nemone vakili 10 –
عالییییی
سیدعلیرضاسجادی –
کتاب بسیار عالی
ایمن بزاز –
سلام خیلی خوشحالیم که مورد پسند شما واقع شده
محمد –
عالی عالی عالی
سردبیر –
سلام
خوشحالیم که خوشتون اومده
امیرعباس جمشیدی –
سلام خدمت شما از مسجد مقدس جمکران خریدم و خیلی خوبه البته هنوز کامل نخواندم
سردبیر (مالک تایید شده) –
سلام و عرض ادب
باعث خوشحالی هست که مورد پسند شما بوده و ممنون از اینکه نظرتون رو با ما به اشراک گذاشتین
حسنی صف آرا –
سلام. خیلی کتاب جذاب و آموزنده هستش.
امیدوارم بتونیم درس های خوبی از کتاب بگیریم.
حقیقتا آخرای کتاب هستم و برای بار دوم دارم میخونمش. ممنون از زحماتتون🌺
صف آرا هستم
سوم ابتدایی
سردبیر (مالک تایید شده) –
سلام آقای حسنی گل
خوشحال هستیم که کتاب مورد توجه شما بوده
همیشه موفق باشی
یاسین –
خیلی کتاب خوب و با قلم زیبایی هست
سردبیر (مالک تایید شده) –
ممنون که نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتین
محمد متین –
سلام وقت بخیر
این کتاب برای چندسال است ؟
سردبیر (مالک تایید شده) –
سلام محمد متین عزیز
کتاب برای گروه سنی 8 تا 14 سال هست
ریحانه زهرا –
خیلی عالی و آموزنده بود.
فاطمه روحانی –
خیلی عالی من از نویسنده تشکر می کنم که این کتاب رو برای نوجوانان و بزرگسالان نوشته است .
زهرا –
خیلی جذاب بود من از کتابخانه مدرسه امانت گرفتم و از این کتاب لذت فراوان بردم