آفتاب در حجاب
آفتاب در حجاب روایتی است از زندگی حضرت زینب. از کودکی تا عاشورا تا اسارت و تا وفات. اثری که ماندگاریاش از حال پیداست. رمانی که به پشتوانه تحقیقات دقیق و عالمانه تاریخی و روایی، به همه زوایای پنهان و آشکار زندگی و رفتار و درونیات حضرت زینب پرداخته است. شجاعی زبان روایتش را توی مخاطب انتخاب کرده، راوی دانای کلی است نامحدود که در تمام روایت حضرت زینب را مخاطب قرار داده و روایتش را پیش میبرد. فرمی که در ادبیات داستانی ایران نمونهاش کمتر دیده شده.
تبحر شجاعی در داستان پردازی بر كسانی كه مروری بر نوشتههای او داشتهاند مخفی نیست، او در این نوشتار، این چیرهگیاش را با چاشنی وقایع تاریخی و مستند در آمیخته تا ماحصل آن، واگویهای زیبا و روان و مستند از رنجهای زینب كبری باشد.
این كتاب صرفاً به وقایعی از زندگی این بانوی بزرگ میپردازد كه در ارتباط با امام حسین علیه السلام و واقعهی كربلا باشد.
كتاب در 18 فصل و یا به تعبیر نویسنده، در 18 پرتو مهیا گشته است.
نویسنده با مخاطب قرار دادن آن حضرت، همچون روایت گری كه گویا لحظه لحظه با او همراه بوده، به باز گویی خاطرات او، برایش پرداخته ، و تو گویی كه حرفهای نهان در دلش را در آن لحظههای پر نهیب، بر زبان قلم آورده است.
برشی از کتاب:
چشمهای اشکآلودت را به پیامبر دوختی، لب برچیدی و گفتی:«خواب دیدم، خواب پریشان دیدم. دیدم که طوفان به پا شده است، طوفانی که دنیا را تیره و تار کرده است. طوفانی که مرا و همه چیز را به این سو و آن سو پرت میکند، طوفانی که چشم به بنیان هستی دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختی کهنسال افتاد و دلم به سویش پرکشید…» داستان از این کابوس که گواه رحلت پیامبر است و شهادت مادر و پدر و… آغاز میشود و در انتهای کتاب باز به همین خواب پریشان میرسیم: «تعبیر شد خواب کودکیهای من پیامبر! و من اکنون با یک دنیا مصیبت و غربت تنها ماندهام…»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.