برشی از کتاب آتیش پاره:
لباس نو پوشیدم. روسریام را سر کردم. کفشهایم را پوشیدم. خواستم در را باز کنم اما در خانه قفل بود. باز چشمهایم پر اشک شد. برگشتم لب ایوان نشستم. باید میرفتم. امشب تمام میشود و حسرتش به دلم میماند. اگر ننه بفهمد دعوایم میکند. چند روز باید طویله را تمیز کنم یا اجاق را آتش کنم و در پخت نان به ننه کمک کنم. اما جشن عقد ارزش این تنبیهها را دارد. با این فکر بلند شدم. به در و دیوار حیاط نگاه کردم. از خودم پرسیدم: «از کجا بروم؟»
زینب شمس –
سلام من زینب هستم و ۹سالم هست من چند هفته پیش از جمکران کتاب آتیش پاره را خریدم و خیلی خیلی خیلی راضی هستم و واقعا ممنون هستم از نویسنده ی این کتاب خانم فاطمه بختیاری
من هر موقع این کتاب را می خوانم احساس خیلی خیلی خوبی پیدا می کنم
از خانم فاطمه بختیاری تقاضا دارم که یک جلد دیگر که ادامه ی کتاب آتیش پاره باشد را بنویسند
خیلی خیلی خیلی خیلی از این کتاب عالی و این انتشارات خوب ممنون هستم
سردبیر –
سلام زینب خانم عزیز
خیلی باعث افتخار هست که از خوندن این کتاب راضی بودین و جذاب بوده براتون.
پیشنهادتون رو هم حتما به نویسنده کتاب انتقال میدیم
هر کجا هستید موفق باشید.