من بر می گردم
داستان درباره زبیده خاتون، بانوی قصر و همسر هارون الرشید است. هارون و وزرایش در مورد عقیدهی زبیده دچار تردید شدهاند و از او میخواهند هرچه زودتر معلوم کند که شیعه است یا نه. زبیده از سالها جنگیدن با هارون و تلاش کردن برای تغییر رفتار و اخلاقش خسته شده است. این خستگی بعد از شهادت امام موسی کاظم(علیهالسلام) به دست شوهرش عشق او نسبت به هارون را تبدیل به نفرت کرده، او در هفده سالگی با پسرعمویش هارون ازدواج کرده است، در ابتدا به شدت دلبسته و عاشق او بوده، اما با گذشت زمان و با دیدن ظلمهای او نسبت به اهلبیت و بیعدالتیهایش نسبت به مردم بیگناه و شیعیان دیگر علاقهای به او ندارد. او مدتهاست شیعه شده و تصمیم دارد هر چه زودتر عقیدهاش را آشکار کند و از قصری که برایش چون زندان است بگریزد. اما این انتخاب برای او مشکلات زیادی به همراه خواهد داشت. او بانوی قصر بودن را از دست میدهد، تمام ثروت، قدرت و محبوبیتش از بین میرود، با کار خود جان برادر و خواهر و کنیزانش را به خطر میاندازد. و مهمتر از اینها امکان دارد جان خود را از دست بدهد، چون هارون خونریز است و به رافضیها رحم نمیکند و بارها افرادی را که شیعه بوده اند، گردن زده است…
برشی از متن کتاب من بر می گردم:
یک هفته پیش، من مُردم. در اتاقی که دستم را برای اولین بار گرفته بود، همانجا که در گوشم زمزمه کرده بود تو بانوی قلب منی، زیر سقفی که برای اولین بار پسرمان امین را دیده و از شوق به سجده افتاده بود.
به تصویر خودم در آینه نگاه میکنم. زنی بلندقامت میبینم با صورتی به سفیدی برفهای دستنخورده و چشمهایی که نه سرخ است و نه تر. یک هفته برای گریه کردن وقت داشتم، برای کنار آمدن با خودم. این یک هفته مانند هزار سال گذشت؛ تلخ و کشدار. حالا که دل از همهچیز بریدهام و قصد رفتن دارم، امید میخواهم؛ کمی نور، چیزی شبیه خورشید که یخبندان قلبم را آب کند تا فرصت جوانه زدن پیدا کنم، سبز شدن.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.