یخ در بهشت
«یخ در بهشت» دستپخت بانوانِ توانمند نویسندهای است که به بهانه داستان، راوی دفاع مقدس و زنان آن شدهاند.
یخ در بهشت روایت مادرانی است که خودشان از قهرمانی دیگران قصهها گفتهاند و حال خودشان قهرمانانی شدهاند که از آنها قصهها باید گفت. خواهران، مادران و دخترانی که سالها پیش از جنگ با تربیت رزمندگان سهم سترگی در جبههها داشتند و در حین جنگ با جانفشانی و دلسوزی، و پشت خط جبهه با صبوری و مدارا، از جنگ حماسهای به وسعت روحشان ساختند.
انتشارات کتاب جمکران با افتخار با گردهم آوردن این مجموعه علاوه بر ادای احترام به زنان قهرمان و قهرمانپرور، نگاهی به گوشهای از تاریخ و تاریخسازان انداخته و سعی داشته است نگاهها را به حماسهسازی و حماسهسرایی شیرزنان مؤمن بخواند.
برشی از کتاب:
گیسوبران
صدای مردانه و خفهای از پشت سر زن، میان جمعیت پیچید.
سی چی شیون نمیکند گلبانو؟ به خدا سرش را گوشتاگوش…
زن با وحشت سرش را بلند کرد. صدای کاکه بزرگ احمد بود. چشمش افتاد به نگاه سرد و سرزنشآلود زنها و بعد، مردمکهای بیقرارش چرخید به اطراف. از همه بدتر نگاه خواهرها و کاکههای احمد بود. مگر چه گناهی کرده بود؟ ده سال مثل سایهای بیکلام و بیحضور کنارشان بود. همراهشان سر زمین کار کرده بود، نفس کشیده بود و روزهای پوچ و سرد و خالی را گذرانده بود. چه میخواستند از جانش؟
چنگ زد به خاک. خاک سرد گور را در مشتش گرفت، اما ماند چه کند. برای جنازۀ مرد غریبه باید شیون میکرد و خاک به سر میریخت؟ دلش از دیدن پیکر کفنپیچ آشوب شد. پلکهایش سنگین شده بود. بیاختیار خاک را که به نظرش لزج و خیس بود، جلوی پایش ریخت. چطور باید به پیکر ناآشنا و مچاله نزدیک میشد؟ اگر از کاکههای احمد نمیترسید، از کنار پیکر بلند میشد، خودش را به جاده خاکی میزد و تا روستای بالا میدوید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.