و توی دروازه
«و توی دروازه» رمان نوجوان و درباره برشی از دفاع مقدس با زبان طنز به قلم «عباس سعیدی» است. هر چقدر نام «و توی دروازه» برای یک رمان غیرمنتظره است، آنچه در متنش میخوانید غیرمنتظرهتر و شگفتآورتر است. داستانی صمیمی و خواندنی از ماجراهای پسری عزیزدردانه که به جبهه میرود و نه تنها شیطنت نمیکند که فرصت شیطنت هم پیدا نمیکند. از همان لحظههای اول ورود شخصیت اول به جبهه، جنگ روی اصلی خود را نشان میدهد. جنگی نابرابر بین اهالی یک روستا با سربازان تا بن دندان مسلح بعثی.
و توی دروازه پر از هیجان و تلخی و گلوله و تعقیب و گریز است. ترکیب تلخی صحنههای دردناک جنگ با روایت شیرین تجربهای جدید از داستانهای دفاع مقدس را پیش رویتان قرار میدهد. هر چقدر آنچه در داستان رخ میدهد تلخ و تحملناپذیر است نثر و لحن داستان شیرین و خوش و خواندنی است. و توی دروازه همانقدر که مناسب نوجوانانی است که فکر میکنند جنگ شوخی بوده، مناسب کسانی است که دوست دارند داستان طنز و خوشمزه بخوانند.
برشی از کتاب و توی دروازه:
کریم بغض ناخواندهاش را قورت داد، یقۀ دشداشهاش را مرتب کرد، آستینهایش را پایین آورد، صدایش را صاف کرد و در نهایت گفت: «من کریمم. من خلیلم. من غلامم. من عدنانم. من عبدالزهرام. من زائرم. من رمضانم. من خلفم. من عیسام. من حبیبم. من جمعهام. من جلیلم. من سمیرهام. من سعیدهام. من ناصرم. من علیام. من نظامم. من قاسمم. من فوزیهام. من عباسم. من عزیزم. من دینارم. من کاظمم. من یاراللّهام. من موسام. آقا! من همۀ جوونهای ابوحمیظه هستم…»
یوسف کریم را بغل کرد. جای خالی گوشش در چند سانتی متری چشم خلیل بود…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.