یار غایب از نظر
از درنگ در علل تثبیت و ترویج مکاتب فکری و اعتقادی معلوم می گردد که ادبیات به صورت عام و شعرِ متعهد بالخصوص، نقش بسیار مهمّی را در این زمینه، در طول تاریخ ایفا کرده است. با توجه به این واقعیت و کارآیی بسیار ارزشمند شعر است که از زمان بعثت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) تا امروز، همیشه شاعران مسلمان و متعهد در موقعیت های مختلف، با زبان شعر به جهاد فکری، فرهنگی و اعتقادی پرداخته اند و دِیْن خود را به فرهنگ اسلامی ادا کرده اند. این سربازان بزرگ عرصه هنر و اندیشه هر گاه احساس کرده اند که از طریق بهره برداری از هنر ورزی های ادبی و احساسی باید معارف عمیق و بلند اسلامی را به سطح فهم عامه مردم جامعه نزدیک سازند بی درنگ با در نظر گرفتن تمام شرایط و ضرورت و با تمام وجود به این کار پرداخته اند و زیبایی های فرهنگ حیات بخش اسلام را به افق دید و درک انسان ها نزدیک ساخته اند تا آنها بتوانند جان تشنه خود را از جرعه های جام روح بخش فرهنگ ناب الهی سیراب سازند و از دچار شدن به انحرافات اعتقادی و فکری نجات یابند.
گاهی نیز جامعه اسلامی را در خطر تهاجم همه جانبه دشمنان قسم خورده، و تباهی و سیاهی شرک و نفاق دیده اند و آستین همت را بالا زده و از طریق سرودن اشعار حماسی مردم را برای مبارزه با دشمن بسیج کرده اند.
زمانی دیگر با عوض شدن شرایط زمان، ضرورت را در نشان دادن هر چه بیشتر ویژگی های الهی انسانی رهبران دینی، به آحاد مردم جامعه دیده اند، در نتیجه به دور از هر گونه تملق گویی و دروغ پردازی این کار را، با شایستگی تمام به انجام رسانده اند تا از این راه به تمیز هر چه بیش تر حق از باطل و سِره از ناسره کمک کرده باشند.
و بالاخره یک روز نیز به دور از هیاهوی روزمرّه زندگی، در خلوت عرفانی و معنوی خود با زبان شیرین شعر، به راز و نیاز با معبود و درد دل با اولیاء الهی پرداخته اند و نهایت اخلاص و ارادت خویش را به ساحت مقدّس حجت های به حق خداوند سبحان – این واسطه های فیض الهی – از طریق سرودن اشعار جانسوز نشان داده اند.
برشی از کتاب یار غایب از نظر:
حقيقت سبز
دوباره يك شب ديگر دوباره تنهايى دوباره اين من و اين امتداد يلدايى
ستاره مىچكد از چشمهاى بسته صبح ميان بستر تاريك ناشكيبايى
اميد نرگسىام آن حضور نامرئى است غروب بى كسىام آن طلوع رويايى است
به پيشواز تو مىآيم اى حقيقت سبز! چرا به خلوت پاييزى ام نمىآيى؟
هميشه مشتعلت فوج فوج، پروانه هماره منتظرت موج موج، دريايى
بيا طراوت شرقى! بيا و قسمت كن ميان پنجرهها يك بهار، زيبايى
غزل كم است و زمينى است آى حافظ خون بخوان قصيدهاى از عشقهاى بالايى
* * * حميد رضا حامدى
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.