نشانههای یار و چکامه انتظار
کتاب «نشانه های یار و چکامه انتظار» به بررسی دو موضوع علائم ظهور و انتظار پرداخته و توسط آقای مهدی علیزاده تألیف شده است. این کتاب طی سه فصل تنظیم شده است.
فصل اول که به بررسی علائم و نشانه های ظهور پرداخته به دو نکته توجه دارد و آن:
1. بازنمایی حجم انبوه مدارک و مستندات نشانه های ظهور در تراث روایی اسلامی.
2. طرح نکاتی درباره نشانه های ظهور که کمتر مورد توجه قرار می گیرد.
فصل دوم که به ضرورت و چیستی «انتظار» و وظایف ناشی از آن می پردازد. در این فصل مباحثی چون مؤلفه های مهدی باوری، مهدی باوری و ایمان به غیب، نتایج مهدی باوری، امنیت روانی در سایه مهدی باوری، کالبد شکافی «انتظار» و تعریف آن و سرانجام وظایف منتظران و ابعاد انتظار مطرح شده است.
فصل پایانی به ذکر پاره ای از آثار منظوم که در وصف آن محبوب دور از نظر سروده شده، اختصاص یافته است.
برشی از کتاب:
روایت است از حکیمه بنت محمّد بن الرّضاعلیهم السلام که گفت: ابومحمّد عسکری علیهالسلام در شب نیمه ی شعبان کسی را به من فرستاد که ای عمّه، امشب نزد من روزه گشای که خدای تعالی تو را شاد گرداند به ولی خود و حجّت خود بر خلقش و خلیفه ی من بعد از من. حکیمه گفت: مرا از آن، شادی عظیم دست داد. پیش وی شدم و او در صحن سرای نشسته بود و کنیزکان وی در گرد. گفتم: فدای تو باد جان ما، خلف از که خواهد بود؟ گفت: از نرجس. من برجستم و نزد نرجس شدم و وی را دیدم، هیچ اثر حمل بر وی نبود. پس نزد ابی محمّد شدم و گفتم: هیچ اثر حمل بر وی ظاهر نیست… آنگه گفت: چون وقت فجر شود، ولادت خلف ظاهر شود. ای عمّه، خلف مثل موسی است که مادر موسی به وی حامله بود و از او اثر حمل ظاهر نبود و هیچ کس آن سِرّ را ندانست تا وقت ولادتش.
پس من نزد نرجس شدم و وی را بدان خبر دادم و از حالش پرسیدم. گفت: یا مولاتی! من اثر حمل در خود نمی بینم. حکیمه گفت: همه شب نزد نرجس می بودم و گوش می دادم و منتظر تا نزدیک طلوع فجر. پس به خاطرم گذشت که صبح نزدیک شد و هیچ اثر ظاهر نیست. فی الحال ابومحمّد عسکری آواز داد که یا عمّه! شک مکن که ولادت نزدیک شد. من خجل شدم.
ناگاه نرجس از میان خانه برجست ترسان و لرزان. من وی را در بغل گرفتم. ابومحمّدعلیه السلام آواز داد که یا عمّه! «اِنَّا اَنْزَلْناهُ» برخوان. من، «اِنَّا اَنْزَلْناهُ»، خواندن گرفتم. کودک نیز در شکم می خواند چنان که من می خواندم. ناگاه کودک بر من سلام کرد. من بترسیدم و متعجّب گشتم. ابومحمّدعلیه السلام آواز داد که ای عمّه! تعجّب مکن از امر حق تعالی که خدای تعالی ما را در کودکی به سخن آورد و در حال بزرگی ما را حجّت گرداند. در این بودیم که نرجس را از نظر من غایب کردند و وی را نمی دیدم چنان که گفتی میان من و میان وی حجابی کردند. پس من نزد ابی محمّدعلیه السلام دویدم و فریاد برداشتم از این حالت. فرمود: ای عمّه! مترس و بازگرد که حجاب زایل شود و تو او را فی الحال ببینی. پس به جای خود شدم.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.