مهر بیکران

10٪ تخفیف

بسیاری شاید این سخن را شنیده اند و از ترس بر جان خود لرزیده اند که دوازدهمین امام ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ آن زمان که ظهور می کند بیشتر مردم دنیا را می کشد و جویِ خون به راه می اندازد و از کشته ها پشته ها می سازد و نَفَس را در سینه ها قطع می کند و قیام او برای عذاب و عقوبت مردم است و …

هزاران حرف دیگر که حجابی بر حجابهای او می افزاید و سدّی افزون بر آنچه که هست بر روی مردمان می کشد تا هرگز نور جمالش را نبینند و به فیض ظهورش نرسند و او بیش از پیش در غربت خود بماند و از فراق دوستان بنالد ، و آنچه از همه بیشتر قلب محبّانش را می آزارد آنکه این سخنان از کسانی به گوش می رسد که دعوی ارادت و محبّت به او می کنند و با این همه دام بر کبوترانش می گسترند و ریسمان به پای آنان می بندند تا هرگز گرد بام او نپرند و نامش را بر زبان نبرند .

بدین جهت به پیشنهاد یکی از سروران تصمیم گرفتم تا به جمع آوری بعضی روایات و اخبار پیرامون رأفت و عطوفت آن مهربان امام بپردازم ; شاید بتوانم قطره ای از آن چشمه سار محبّت را پیمانه کنم و موجی از آن خروشان رأفت را جاری سازم ، بدان امید که تشنه گان معرفتش قدری سیراب شوند و شیفتگان طلعتش واله و شیدا و آنانکه ترسان از قهر اویند دل به عفوش بندند و مهر لب بشکنند و زبان به نام دلکش او باز کنند تا حلاوت یادش جانشان را زنده کند و مرغ روحشان را پرواز دهد شاید بر بام خانه اش بنشینند و از خوان قربش دانه ها بر چینند و سرانجام این صفحات جمع آوری گردید و اکنون به محضر دوستانش تقدیم می گردد ، امید که در نظر کریمانه آن ولیّ اعظم مقبول افتد که این بضاعت مزجاتی است که به محضر آن عزیز آورده ایم و کمتر از بال ملخیست که به ساحت اقدسش عرضه می داریم .

در انبار موجود نمی باشد

somdn_product_page
توضیحات

مهر بیکران

نویسنده محترم دلیل نگارش اثر خود را اینگونه معرفی می کند:

چندی قبل بود که با دل سوخته ای همراه شدم و او زبان به حکایت گشود و از غربت شمع گفت ; و از خلوتش و تنهائیش ; از قطرات اشکِ به دامن چکیده اش ; و از سوز دل و شعله سینه اش ; و از پروانه های گرداگرد او سخنها گفت ; و از خاکستر عاشقانی که در آرزویش سوخته اند قصّه ها خواند .

از خفّاشان ناله ها داشت که به ستیز شمع می روند و پروانگانِ عاشق را می درند ; و از زاغها شکوه ها کرد که با گلستان چها می کنند و بر زیبا گل نرگس چه دشمنیها روا می دارند و نوای بلبلان را با فریاد زشتشان درهم می شکنند ; و با سیاهی قلبشان پرده بر رخ گل می کشند ; تا شاید قمریان ترانه ها از یاد برند و بلبلان شور و نوا را و…

با خود گفتم : سر به صحراها می گذارم و دشتها را می پیمایم و حکایت غربت گل را به همه می گویم و ناله مظلومیش را به همه جا می رسانم و دیوانگان عشقش را به نصرتش می خوانم ; امّا صد افسوس که پایم رنجور و سینه ام تنگ و ناله ام لرزانست و این دل شب گرگ صحرا فراوان و …

اگر به انتظار صبح می نشستم غربت گل آزارم می داد و سوز سینه بلبلان جانم را می سوخت ، این بود که متحیّر شدم چکنم و چگونه عقده از دل بگشایم و پرده از رخ یار برگیرم و رقیبانش را رسوا کنم و دوستانش را برق امید بخشم و شمیمی از دوست بر منتظران ارمغان آورم .

در این غوغا بودم که عزیزی شعله ای در تاریکی حیرتم افروخت و دلم را بر کلام نغزش دوخت و از پی آن دست بر قلم بردم تا آنچه از زیبا گل نرگس شنیده ام به تصویر کشم… و اینگونه سخن آغاز گردید که : بسیاری شاید این سخن را شنیده اند و از ترس بر جان خود لرزیده اند که دوازدهمین امام ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ آن زمان که ظهور می کند بیشتر مردم دنیا را می کشد و جویِ خون به راه می اندازد و از کشته ها پشته ها می سازد و نَفَس را در سینه ها قطع می کند و قیام او برای عذاب و عقوبت مردم است و …

هزاران حرف دیگر که حجابی بر حجابهای او می افزاید و سدّی افزون بر آنچه که هست بر روی مردمان می کشد تا هرگز نور جمالش را نبینند و به فیض ظهورش نرسند و او بیش از پیش در غربت خود بماند و از فراق دوستان بنالد ، و آنچه از همه بیشتر قلب محبّانش را می آزارد آنکه این سخنان از کسانی به گوش می رسد که دعوی ارادت و محبّت به او می کنند و با این همه دام بر کبوترانش می گسترند و ریسمان به پای آنان می بندند تا هرگز گرد بام او نپرند و نامش را بر زبان نبرند .

بدین جهت به پیشنهاد یکی از سروران تصمیم گرفتم تا به جمع آوری بعضی روایات و اخبار پیرامون رأفت و عطوفت آن مهربان امام بپردازم ; شاید بتوانم قطره ای از آن چشمه سار محبّت را پیمانه کنم و موجی از آن خروشان رأفت را جاری سازم ، بدان امید که تشنه گان معرفتش قدری سیراب شوند و شیفتگان طلعتش واله و شیدا و آنانکه ترسان از قهر اویند دل به عفوش بندند و مهر لب بشکنند و زبان به نام دلکش او باز کنند تا حلاوت یادش جانشان را زنده کند و مرغ روحشان را پرواز دهد شاید بر بام خانه اش بنشینند و از خوان قربش دانه ها بر چینند و سرانجام این صفحات جمع آوری گردید و اکنون به محضر دوستانش تقدیم می گردد ، امید که در نظر کریمانه آن ولیّ اعظم مقبول افتد که این بضاعت مزجاتی است که به محضر آن عزیز آورده ایم و کمتر از بال ملخیست که به ساحت اقدسش عرضه می داریم .

توضیحات تکمیلی
وزن 150 گرم
نوع جلد

جلد معمولی

رده سنی

بزرگسال

زبان کتاب

فارسی

تعداد صفحه

98

قطع کتاب

رقعی

شابک

978-964-6705-40-1

نوبت چاپ

یازدهم

سال انتشار

1398

ناشر

نویسنده

نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مهر بیکران”