برشی از کتاب:
«روحیه خودم از یک طرف و توصیهی پدر که موقع خداحافظی گفت: «مواظب حجابت باش» از طرف دیگر مدام در گوشم تکرار میشد. یا باید این شرایط و قوانین سخت را میپذیرفتم و تحمل میکردم یا راهی پیدا میکردم و برای همیشه از صبحگاه و قوانین دردآورش خلاص میشدم.»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.