گزیدهای از کتاب دیدهبان:
آن روز بهمنظور قدردانی، به تمام فرماندهان حاضر در جلسه، هدیه دادند. حسن آقا وقتی از جلسه بیرون آمد، چشمش به تلویزیون افتاد. با تعجب از راننده پرسید: «این از کجا اومده؟»گفت: «برای تمام فرماندهان دادن. این هم مال شماست.»
حسنآقا بیآنکه حرفی بزند، تلویزیون را از پشت ماشین برداشت و گذاشت زمین. راننده که رفتار حسن آقا را به حساب تعارف گذاشته بود، تلویزیون را دوباره داخل ماشین گذاشت. حسن آقا دوباره تلویزیون را گذاشت زمین؛ این بار جدّیتر. راننده که از رفتار حسن آقا سردرگم بود، دست برد برای بار سوم تلویزیون را داخل ماشین گذاشت و گفت: «مال شماست، تعارف نکنید. وقتی برای بار سوم تلویزیون را زمین گذاشت، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. گفتم: «برادر شفیعزاده، چرا هدیه رو قبول نمیکنی؟ به همۀ فرماندهان دادن، نهفقط برای شما!» بیآنکه به تلویزیون نگاه کند، راهش را کشید و رفت.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.