برشی از کتاب:
نگهبان جدید که آمد چند دقیقهای به من زل زد. سپس جمله اول او این بود: «بچه کجایی؟» خیلی جا خوردم. فارسی با من حرف میزد! گفتم: «بچه تهران.» فکر نمیکردم این شروع آشنایی کوتاهم با مردی باشد که عکس امام خمینی را لای قرآن جیبیاش دارد، ولی نگهبان زندان اسرای ایرانی است. وقتی فهمید چند ماه پیش از اسارت امام را در جماران دیدهام، چشمهایم را بوسید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.