گزیده متن کتاب«کنج حرم»
اولین باری که همراه مهدی به حرم رفتم عصر روز جمعه بود، درست آن موقعی که شنیدن صدای زیارت آل یاسین از بلندگوی صحن ها روح آدم را زنده می کند، حس قشنگی بود که برای اولین بار با شوهرم به حرم پا گذاشته بودم، آن هم شوهری که خادم رسمی همین درگاه است و از این به بعد قرار بود مایه امید من و تکیه گاه زندگی مشترکمان باشد.
با هم یک دور صحن ها و رواق را چرخیدیم، دست خودم نبود، تمام مدت اشک هایم جاری بود، انگار این اشک ها زبان من شده بودند برای تشکر از بی بی که باعث شده بود مهدی سر راه زندگی من پیدایش بشود
اگر قبلاً کتابهای «یادت باشد» و «هواتو دارم» را خواندهاید؛ پیشنهاد میکنیم این روایت تازه را از دست ندهید
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.