برشی از کتاب:
عباس که در جنوبیترین نقطه شهر تهران زندگی میکند، از همان دوره نوجوانی با ممارست و علیرغم قوانین زورخانه برای ورود بچهها به گود، پایش به این مکان مقدس باز میشود و کم کم در کنار پیرمردهای مرشد ضرب میگیرد. با شروع جنگ تحمیلی و در یکی از اعزامها به جنوب، سعید طوقانی را میبیند و رفاقت آنها بیشتر از همیشه پا میگیرد. آنها تصمیم میگیرند اولین زورخانه را در منطقهی جنگی راه بیاندازند؛ اما چند ماجرا باعث میشود اتفاقات عجیبی برای آنها رخ دهد…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.