برشی از کتاب الاغ کتاب خوان:
هر کس به طعنه و شوخی درباره الاغ چیزی می گفت. من هم خواستم حرفی بزنم تا از دیگران عقب نمانده باشم. به شوخی گفتم که این الاغ باهش است و می تواند خواندن یاد بگیرد.
حاکم که از شوخی های ما جلوی مهمانش به تنگ آمده بود، خشمگین شد و به من دو فته مهلت داد تا این الاغ را باسواد کنم و به او تحویل بدهم…
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.