برشی از کتاب جادو پرست:
تمام شب خواب مجید را دیدم داشت جیغ میزد و کمک میخواست اما من گاهی میخندیدم گاهی گریه می کردم و به دنبالش میدویدم بعد اژدهای سه سر دورم چرخ خورد و من آبی شدم بعد زرد، بعد بنفش و قرمز اژدها خنده ای کرد و شانه هایم را بوسید از جای بوسه هایش دو سر مثل سر خودم بیرون زد دستها و پاهایم پر از فلس شدند.
دو سر خندیدند و از دهانشان آتش بیرون زد و تنم را سوزاند.
مامان نوک انگشتهای پایش را فرو کرد توی پهلویم و تکانشان داد هی پاشو ،فرید داره دیرت میشه من میرم بخوابم صبحانه ت تو سینی روی میزه تنم مورمور شد؛ اما انگار یک بشکه دویست و بیست لیتری روی سینه ام گذاشته بودند سرم درد میکرد و بدنم کوفته بود.
پاشو دیگه کفرم رو در آوردی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.