در بخشی از کتاب آقا مهدی میخوانیم:
همین که از ماشین پیاده شد سراغ مسئول واحد مخابرات لشکر را گرفت. وقتی او را دید خیلی جدی و دلخور گفت شما و نیروهایت توبیخ هستید. همه را جمع کن بیاور میدان صبحگاه. مسئول مخابرات علت دستور آقامهدی را پرسید. او گفت: از بیرون با مخابرات لشکر تماس گرفتم ولی یکی آن طرف گوشی پشت سر هم میخندید و تلفن را قطع میکرد این چه وضعی است؟ مسئول مخابرات تعجب کرد و رو به آقا مهدی گفت: بعید میدانم از نیروهای ما بوده باشد. بچههای مخابرات چنین کاری نمیکنند مخصوصا اگر بدانند شما پشت خط هستید.
او هر چه گفت آقا مهدی قبول نکرد حرفش را دوباره تکرار کرد و گفت تو و نیروهایت باید تنبیه بشوید. همین طور که با هم به سمت اتاق فرماندهی میرفتند یکی از نیروهای ستاد لشکر گفتگوی آنها را شنید جلو آمد و گفت آقا مهدی نکند شما پشت خط بودی؟ من و یکی از دوستانم داشتیم با هم تلفنی صحبت میکردیم و میخندیدیم شما که زنگ زدی تلفن خط روی خط شده بود صدایتان هم می آمد ولی قطع میشد. آقا مهدی وقتی فهمید زود قضاوت کرده و نیروهای مخابرات اشتباهی مرتکب نشده اند؛ ملاحظه جایگاه فرماندهیاش را نکرد رو به مسئول مخابرات کرد و گفت: برادر ببخشید من اشتباه کردم از همه شما عذر میخواهم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.