برشی از کتاب ماجرای تابا و جنگل تاریک:
«آهو گفت : نزدیک غروب از خانواده ام دور شدم و تنها به اینجا آمدم. داشتم قدم می زدم که در چاله بزرگی افتادم؛ به سختی و با تلاش فراوان از چاله بیرون آمدم. می خواستم پیش خانواده ام برگردم اما هوا خیلی تاریک شده بود. پایم به یک سنگ گیر کرد و زمین خوردم»
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.