برشی از کتاب معلم انگلیسی:
اشرف ترسان و لرزان پایین دوید، ماهگل پشت میز نشست و دریغ از یک لقمه. فکری بود که پایین برود یا نه؟ اصلا جای او در میان مهمان های امروز بود یانه؟ نزدیک ظهر بود که دل یکدله کرد. پاچین آبی کشمیری اعلایش را پوشید. موهایش را شانه زد و بافت. گل سری از جنس همان پاچین،نوک موهایش بست.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.