برشی از کتاب بابا فوفو:
فوفو تازه میخواست اخبار وحشتناک را بشنود. ایستادم و هرچه از پودر را جمع کرده بودم، پخش کردم توی هوا. بوی نعنا همه جا پیچید. گفتم:《بابا فوفو! به این بزرگی بود، خیلی بزرگتر از بقیه گلیم گوشها. دندونهاش به چه بزرگی بود، مثل اینکه از گلیم گوشهای اولیه باشه، مثل انسانهای اولیه. بعد خودم از نظریه خودم خوشش آمد و ادامه دادم:《 شاید توی زمان سفر کرده و از زمان ماقبل تاریخ
گلیمگوشها آمده به این دوران. لابد توی سرزمین گلیم گوشها یه ماشین زمانی، تونل زمانی…》
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.