نیستان دی

(دیدگاه کاربر 1)

10٪ تخفیف

نیستان در ادبیات کهن ما همان زادگاه اولیه آدم یا بهشت است. اما نه یک بهشت مادی، بلکه بهشتی که سمبل آزادی و آگاهی انسان است.  نیستان دی، رمانی است در مورد آزادی، آگاهی و آشنایی با انسانی که شخصیت اصلی رمان را به این بهشت معنوی رهمون می‌سازد.

شخصیت اصلی داستان، پسری دانشجوست به اسم ماهان که در دانشکده هنر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، کارشناسی بازیگری می‌خواند و بسیار علاقمند به شخصیت مولانا و کتاب مثنوی معنوی اوست. او گرایش‌های درویشی دارد و به‌تبعیت از برخی درویشان افراطی، قصد دارد برای رسیدن به خدا و دیدن حقایق جهان قیامت، خودکشی کند. وی پیشتر شاهد خودکشی پدرش بوده که اختلالات روانی داشته و با فقر و اعتیاد، دست و پنجه نرم می‌کرده است و همین مسئله، بسیار در روحیه‌اش تأثیر می‌گذارد.

ماهان به‌تازگی با فرقه جدیدی آشنا شده و به دنبال مرشد و راهنما می‌گردد. پیروان این فرقه با استفاده از مواد روان‌گردان، او را وادار می‌کنند که خودش را در یکی از میدان‌های اصلی شهر آتش بزند تا آن‌ها بتوانند از این حادثه، استفاده سیاسی کنند. وی طی ماجرایی با شخصیت #سردار_سلیمانی آشنا می‌شود و…

این رمان با طرح ماجراهایی، مخاطب را با بعد عرفانی و ملکوتی سردار قاسم سلیمانی آشنا می‌کند.

somdn_product_page
توضیحات

برشی از کتاب نیستان دی:

مهدی: (خودش را به آن دو نزديک می‌کند.) بلند شو مرد! بايد آماده شی. هنوز پیشواز اصلی توی راهه. شهدا يکی‌يکی میان به استقبالت. صف می‌بندن برات. حالاحالاها بايد ازشون پذیرایی کنی.
علی: (او هم خودش را به جمع آنها می‌رساند.) تازه تو يه مهمون ویژه هم داری…
قاسم: (جا می‌خورد): کی؟
علی: عجله نکن. می‌بینیش.
مهدی: اذيتش نکن ديگه علی!
احمد: بذار من بهش بگم…
حسین: (به‌سرعت جلو می‌آيد، بازوی قاسم را می‌گیرد و او را می‌کشد به طرف خودش.) لازم نکرده. خودم بهش می‌گم.
(قاسم سکوت کرده و چشمانش را به نوبت به‌سمت آن چهار نفر می‌چرخاند.)

توضیحات تکمیلی
وزن 300 گرم
ناشر

نویسنده

قطع کتاب

رقعی

تعداد صفحه

256

نوع جلد

شومیز

سال انتشار

1401

نوبت چاپ

اول

رده سنی

بزرگسال

شابک

978-964-9737-74-4

نظرات (1)

1 دیدگاه برای نیستان دی

  1. کفشدوزکی

    خیلی کتاب فوق العاده ای بود. داستان جالب بود و دیالوگ ها صمیمی. از قدرت قلم هم نگم دیگه که عالی بود. اما بیشترین چیزی که نظر من رو جلب کرد اون نمایشنامه بود. روح من رو شکافت…

دیدگاه خود را بنویسید